مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

کرم نما و فرودآ، که خانه خانه توست...

برتراند راسل مى گوید:دنیا چشم به راه مصلحى است که همگان را در سایه یک پرچم و یک شعار متحد سازد.حضرت مسیح (ع) به دنبال قیام حضرت قائم(ع) در فلسطین آشکار خواهد شد وپشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد.

ادامه http://www.baztab.com/news/47644.php

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ

صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ

وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون

ما اراده کردیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را درزمین پا برجا سازیم؛ و به فرعون و هامان و لشکریانشان؛ آنچه را از آنها (بنی اسرائیل) بیم داشتند، نشان دهیم. سوره قصص/ آیه ٥

میلاد با سعادت امام حسین (ع) و قمر بنی هاشم وروز پاسدار مبارکباد

 

میلاد قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز را گرامی میداریم

 ادامه مطالب قمر بنی هاشم  http://www.qomct.com/vijename/abas_milad.htm

ادامه امام حسین (ع) http://www.tbzmed.ac.ir/archive/mazhabi/houseyn/1.htm

مبعث پیام آور وحی ، پیامبر نور ورحمت بر مسلمانان جهان مبارک باد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم.

 سوره مبارکه علق ( آیه 1-5)

بخوان به نام پروردگارت که آفرید. همان که انسان را از خون بسته ‏اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمى‏دانست، یاد داد.

  ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد                                          دل رمیده ما انیس ومونس شد

             نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت                                         بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

         ببوی او  دل  بیمار عاشقان  چو صبا                                                  فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد

 

ولادت باسعادت فاطمه زهرا (س) روز مادر مبارکباد

عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. شکسپیر

مادر والاترین شاعر،چیره دست ترین نقاش،تردست ترین آهنگساز و ماهر ترین پیکرتراش است. اوشو

هیچ نغمه ای روح پرور تر و د لنشین تر از کلمه مادر وجود ندارد. جبران خلیل جبران

هیچ گلی عطر و رنگ و زیبایی مادر را ندارد. ارنست همینگوی

برای من مادرم با شکوه ترین زنی است که دیده ام. چارلی چاپلین

یک بوسه مادرم مرا نقاش کرد. رافائل

آنگاه که فرشتگان در آسمانها سر در گوش یکدیگر نهاده و نغمه های پر شور عشق را سر می دهند،هرگز نمی توانند کلمه ای آسمانی تر از کلمه مادر بیابند. ادگار آلن پو

خداوند به پیامبر (ص) سه معجزه داد : قرآن ، علی و فاطمه

اسلام در قالب کلمات قرآن ، در سیمای یک مرد ، علی و در کالبد یک زن ، فاطمه است.
به گزارش گروه تحقیق و بررسی سرویس مذهبی خبرگزاری زنان ایران «ایونا» ، پیامبر این سه تصویر از اسلام را یکجا به بشریت ارائه کرد .
این هر سه ، معجزه بودند و هستند و خواهند بود. هیچ کتابی مانند قرآن در تاریخ بشر پدیدار نشده و نخواهد شد.
این سه معجزه با هم مشابهت ها و تفاوت هایی دارند ، این هر سه نشانه خداوندند و خدا را به مخاطبان خود نشان می دهند. این هر سه راه خدایند و هر کس در متن پیام آنها حرکت کند ، به خدا خواهد رسید و هیچ مردی تا آنجا که علی با بال و پر عشق و ایمان پرواز کرد ، صعود نخواهد کرد. این هر سه ، میثاق خدا با مردم اند. این هر سه ، میزان سنجش و داوری درباره چگونه بودن و چگونه شدن مردم اند. این هر سه صور ناسوتی پدیده های ملکوتی اند . این هر سه ، با اراده خاص خداوند پدید آمده اند. این هر سه ، دلیل وجود خداوندند. این هر سه ، نقش جاویدان در تاریخ بشر داشته و خواهند داشت. این هر سه هادی و در نتیجه شافع شیفتگان و پیروان خودند.

برای ادامه مطلب کلیک کنید  http://www.women.org.ir/news.949

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سیدة النساء العالمین

همای خانه ی حیدر گل ریحانه ی حیدر          شبانه پر نکش زهرا تو از کاشانه ی حیدر
 
فرا رسیدن ایام فاطمیه و سالروز شهادت بانوی دو عالم بی بی حضرت فاطمه ی زهرا،مظلومه ی تاریخ بر تمام رهروان راه آن حضرت تسلیت باد.

سالگرد شهادت دکتر چمران

 

او جنگ جویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت.

امام خمینی قدس سر

در ظهر هنگام روز 31 خردادماه 1360، در روستایى به ‏نام «دهلاویه» در نزدیکى سوسنگرد با ترکش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش کشید و به اوج و عروج پرکشید و به لقاءاللَّه رسید و به ‏سوى معبودش شتافت تا عند ربهم یرزقون شود.

گوشه هایی از وصیت نامه شهید چمران:

 "... به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم ..."

۲۹ خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی

  کلیپ قلم دکتر شریعتی http://www.iranclip.com/player/183

شگفتا ! وقتی که بود نمی دیدم

وقتی می خواند نمی شنیدم ...

وقتی دیدم که نبود...

وقتی شنیدم که نخواند ...

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلا ل در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ؛

تشنه آتش باشی نه آب؛ وچشمه که خشکید ؛ چشمه که آن آتش که تو تشنه آن بودی ؛ بخار شد و

به هوا رفت وآ تش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آ نش رویید واز آسمان آتش بارید؛

تو تشنه آب گردی و نه آتش و بعد عمری گداختن از غم نبودن ؛ کسی که تابود از غم نبودن تو

می گداخت ! ... وتو ای آموزگار بزرگ درسهای شگفت من ! ای که دست کینه تو زمرگ در

آن حال عطشم به نوشیدن جرعه ها یی که از چشمه جاوید درون پر از عجایب ات در پیما نه های

زرین کلماتت می ریختی ؛ مرا بی تابی پر نیاز و درد مند دو روح خویشاوند است ؛ آشنایی دو

تنهای سرگردان بی پناه ؛ در غربت پرهراس و خفقان آور این عالم است که عالمیان همه

همزبان و هموطنان همند . برادران وخواهران همند ودر خانه خویشند و بر دامن زمین ؛

مادر خویش ودر سایه زمان پدر خویش ؛ که زادگان زمین و زمانه اند و ساکنان خاک .

... و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را ؛ در غربت این آسمان و زمین بی درد ؛

دردمند می دارد ؛ و نیازمند بی تاب یک دیگر می سازد دوست داشتن است ومن در نگاه

تو ؛ ای خویشاوند بزرگ من ؛ ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود و در ارتعاش

پر اضطراب سخنت شوق فرار؛ پدیدار ! دیدم که تبعیدی این زمینی .

... و اکنون تو با مرگ رفته ای و من ؛ اینجا ؛ تنها به امید دم می زنم که با هر نفس

و گامی به تو نزدیکتر می شوم و ...

... این زندگی من است .

کویر

( زنده یاد دکتر علی شریعتی )

سوگ بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (س)

و اینک لحظه‌ وداع با علی (ع) ! چه دشوار است . اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد " ام رافع " بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که :
- ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.
به ام رافع گفت :
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی ...
ناگهان از خانه شیون برخاست.
پلک‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش.
از علی خواسته بود تا او را شب دفن کنند ، گورش را کسی نشناسد  و ... و علی چنین کرد .
اما کسی نمی ‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی ‌داند کجا؟
در خانه‌اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و کجای بقیع ؟ معلوم نیست.
آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه .
مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد.
و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی ‌پیغمبر، بی ‌فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.
ساعت ‌ها است.
شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می ‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سکوت کرده ‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌ های خفته می‌شنوند.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد :
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”.
ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌ای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند.
هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.

اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کنننده‌ای که نه خشمگین است، نه ملول.
لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است.
درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌کشد.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسؤولیت‌هایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟
درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟
احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.


آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید که این “ودیعه‌ی عزیز”ی را که به من سپرده‌ای، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.
فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.


این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک " زن " بود، آن‌ چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر یک دختر، در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شویش.
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.


مظهر یک " زن مبارز و مسئول " در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.
وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک " اسوه " ، یک شاهد برای هر زنی که می‌خواهد " شدن خویش "  را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.
نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.
این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از " بوسوئه " تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از " مریم " سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی ‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: "مریم (س)، مادر عیسی (ع) است ".
و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم :

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ‌ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است ».
منبع " خبرگزاری مهر "