ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
شگفتا ! وقتی که بود نمی دیدم
وقتی می خواند نمی شنیدم ...
وقتی دیدم که نبود...
وقتی شنیدم که نخواند ...
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلا ل در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ؛
تشنه آتش باشی نه آب؛ وچشمه که خشکید ؛ چشمه که آن آتش که تو تشنه آن بودی ؛ بخار شد و
به هوا رفت وآ تش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آ نش رویید واز آسمان آتش بارید؛
تو تشنه آب گردی و نه آتش و بعد عمری گداختن از غم نبودن ؛ کسی که تابود از غم نبودن تو
می گداخت ! ... وتو ای آموزگار بزرگ درسهای شگفت من ! ای که دست کینه تو زمرگ در
آن حال عطشم به نوشیدن جرعه ها یی که از چشمه جاوید درون پر از عجایب ات در پیما نه های
زرین کلماتت می ریختی ؛ مرا بی تابی پر نیاز و درد مند دو روح خویشاوند است ؛ آشنایی دو
تنهای سرگردان بی پناه ؛ در غربت پرهراس و خفقان آور این عالم است که عالمیان همه
همزبان و هموطنان همند . برادران وخواهران همند ودر خانه خویشند و بر دامن زمین ؛
مادر خویش ودر سایه زمان پدر خویش ؛ که زادگان زمین و زمانه اند و ساکنان خاک .
... و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را ؛ در غربت این آسمان و زمین بی درد ؛
دردمند می دارد ؛ و نیازمند بی تاب یک دیگر می سازد دوست داشتن است ومن در نگاه
تو ؛ ای خویشاوند بزرگ من ؛ ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود و در ارتعاش
پر اضطراب سخنت شوق فرار؛ پدیدار ! دیدم که تبعیدی این زمینی .
... و اکنون تو با مرگ رفته ای و من ؛ اینجا ؛ تنها به امید دم می زنم که با هر نفس
و گامی به تو نزدیکتر می شوم و ...
... این زندگی من است .
کویر
( زنده یاد دکتر علی شریعتی )