مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

ارزشیابی

برای انجام ارزشیابی تکوینی یا مستمر می توان از شیوه های اجرایی گوناگون در کلاس درس استفاده نمود. بدون شک این شیوه ها از هد ف های دوره تحصیلی ، سطح سنی دانش آموزان موضوع ومحتوای دروس ، روشهای تدریس معلم ، تعداد دانش آموزان کلاس و چندین عامل دیگر تا ثیر می پذیرد.

با این وصف استفا ده از شیوه های زیرپیشنهاد می شود :

  1. ثبت رویدادهای مهم از عملکرددانش آموزدریک مجموعه
  2. انجام آزمایش به صورت فردی وگروهی
  3. انجام پروژه های فردی وگروهی
  4. اجرای نمایش
  5. مشاهده واستفاده از آن در اندازه گیری
  6. یادداشت رویدادهای مهم عاطفی ،روانی وحرکتی
  7. اظهار نظرهای کتبی وشفاهی معلم
  8. دادن کارهای عملی به دانش آموزان (پوشه کار یا مجموعه کارها ) ( Portfolio )
  9. انجام آزمون کتبی چند گزینه ای

ادامه

موسیقی متن سخنان معلمان......

موسیقی متن سخنان معلمان، همهمه قطع نشدنی دانش آموزانی است که با صدای زنگ از قفس تنگ کلاس برای دقایقی آزاد شده اند. گفت وگوی معلمان در زنگ تفریح مثل فریاد کشیدن است. وزیران می آیند و می روند اما مدرسه پابرجاست. بقیه را از اینجا بخوانید ....

گریستم

تنها نه همچو شمع به پایت گریستم      هر جا که دست داد برایت گریستم

در کربلای عشق تو دوشینه یک فرات      ای جان تشنه‌ام به فدایت گریستم

هر جا که داد تشنه‌لبی پیش یار جان             بر کشتگان کرببلایت گریستم

 در شام هجر از دل تنگ خرابه‌ام             هی ناله کردم و به عزایت گریستم

 هر جا که مرغ نوحه‌سرا نوحه کرد سر        پرپر زدم من و به هوایت گریستم

هر کس به سینه می‌زد و می‌گفت یاحسین    همراه او به زیر لوایت گریستم

 در راه شام همره یک کاروان اسیر           بر آن سر ز جسم جدایت گریستم

 زمزم شدم ز گریه سر کوی ماتمت     دل سعی کرد و من به صفایت گریستم

 ای تشنه‌لب که آبروی عشق خون تست    بر خون تو به خون خدایت گریستم

 فردا که هیچ جز غم عشقت نمی‌خرند           شاها گواه باش برایت گریستم

 ای دیده خفته بودی و من از دل پناه            در ماتم حسین به جایت گریستم

معما

فردی بابت مقدار نانی که از سفره دو نقر از دوستانش خورده بود 260 تومان به آنها پرداخت .در حالی که یکی از آنها 6 قرص نان و دیگری 3 قرص نان آوده باشد و تمامی نانها به طور مساوی خورده شده باشد به هر یک از آنها چقدر تعلق می گیرد؟

 جواب

حقیقتی کوچک اما شگفت انگیز برای ساخت زندگی

اگر:
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
برابر
26-25-24-23-22-21-20-19-18-17-16-15-14-13-12-11-10-9-8-7-6-5-4-3-2-1
باشد ... آن گاه داریم ...
 
کار سخت   HARD WORK
H+A+R+D+W+O+R+K
98%=11+18+15+23+4+18+1+8
 
دانش  KNOWLEDGE
K+N+O+W+L+E+D+G+E
96%=5+7+4+5+12+23+15+14+11
 
دوست داشتن  LOVE
L+O+V+E
54%=5+22+15+12
 
خوشبختی  LOCK
L+O+C+K
47%=11+3+21+12
(بیشتر ما تصور نمی کنیم که این مورد خیلی مهم است؟؟)
پس چه چیز صد در صد را می سازد؟
 
پول؟... نه!!! MONEY
M+O+N+E+Y
72%=25+5+14+15+13
 
راهبری؟.... نه!!!   LEADERSHIP
L+E+A+D+E+R+S+H+I+p
97%=16+9+8+19+18+5+4+1+5+12
 
هر مساله ای راه حلی دارد تنها اگز نگرشمان را تغییر دهیم.
به قسمت بالا برگردید، به 100%واقعا به چه چیزی برای یک قدم پیش تر رفتن احتیاج داریم؟؟
 
نگرش  ATTITUDE
A+T+T+I+T+U+D+E
100%=5+4+21+20+9+20+20+1
 
این نگرش ما نسبت به زندگی و کار است که زندگی را 100%می سازد!!!
نگرشتان را تغییر دهید، تا بتوانید زندگی تان را تغییر دهید!!!
حالا شما جواب سؤال را می دانید چه کاری انجام خواهیم داد؟؟
نگرش، همه چیز است.
ازترانه ها

معرفی سایت

این سایت هم برای معلمان ودانش موزان

کلیک

یا حسین (ع)

یاحسین(ع

خواهران، برادران!

اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.

امروز شهیدان پیام خویش را با خون خود گذاشتند و روی در روی ما بر روی زمین نشستند، تا نشستگان تاریخ را به قیام بخوانند.

در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاریخ ما، تشیع، عزیزترین گوهرهایی که بشریت آفریده است، حیات بخش ترین ماده‌هایی که به تاریخ، حیات و تپش و تکان می‌دهد، و خدایی ترین درسهایی که به انسان می‌آموزد که می‌تواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و میراث همه این سرمایه‌های عزیز الهی به دست ما پلیدان زبون و ذلیل افتاده است.

ما وارث عزیزترین امانت‌هایی هستیم که با جهادها و شهادت‌ها و با ارزش‌های بزرگ انسانی، در تاریخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اینهمه هستیم، و ما مسؤول آن هستیم که امتی بسازیم از خویش، تا برای بشریت نمونه باشیم. «وکذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا» خطاب به ماست.

ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ایمانمان و کتابمان، امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر(ص) برای ما نمونه و شهید باشد.

رسالتی به این سنگینی، رسالت حیات و زندگی و حرکت بخشیدن به بشریت، بر عهده ماست، که زندگی روزمره‌مان را عاجزیم!

خدایا! این چه حکمت است؟

و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده‌اند.

خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟

اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌کنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟ او که می‌خواست این داستان به پایان برسد.

اکنون شهیدان کارشان را به پایان برده‌اند و خاموش رفته‌اند، همه‌شان، هر کدامشان، نقش خویش را خوب بازی کرده‌اند. معلم، مؤذن، پیر، جوان، بزرگ، کوچک، زن، خدمتکار، آقا، اشرافی و کودک، هر کدام به نمایندگی و به‌عنوان نمونه و درسی به همه کودکان و به همه پیران و به همه زنان، و به همه بزرگان و به همه کوچکان! مردنی به این زیبایی و با اینهمه حیات را انتخاب کرده‌اند.

اینها دو کار کردند، این شهیدان امروز دو کار کردند، از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند ـ اگر می‌توانند ـ و چگونه بمیرند ـ اگر نمی‌توانند.

این شهیدان کار دیگری نیز کردند: شهادت دادند با خون خویش ـ نه با کلمه ـ شهادت دادند، در محکمه تاریخ انسان. هر کدام به نمایندگی صنف خودشان. شهادت دادند که در نظام واحد حاکم بر تاریخ بشری ـ نظامی که سیاست را و اقتصاد را و مذهب را و هنر را، و فلسفه و اندیشه را و احساس را و اخلاق را و بشریت را همه را ابزار دست می‌کند تا انسان‌ها را قربانی مطامع خود کند و از همه چیز پایگاهی برای حکومت ظلم و جور و جنایت بسازد ـ همه گروه‌های مردم و همه ارزش‌های انسانی محکوم شده است.

یک حاکم است بر همه تاریخ، یک ظالم است که بر تاریخ حکومت می‌کند، یک جلاد است که شهید می‌کند و در طول تاریخ، فرزندان بسیاری قربانی این جلاد شده‌اند، و زنان بسیاری در زیر تازیانه‌های این جلاد حاکم بر تاریخ، خاموش شده‌اند، و به قیمت خونهای بسیار، آخور آباد کرده‌اند و گرسنگی‌ها و بردگی‌ها و قتل عام‌های بسیار در تاریخ از زنان و کودکان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و معلمان، در همه زمانها و همه نسلها.

و اکنون حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه تاریخ، در کنار فرات شهادت بدهد:

شهادت بدهد به سود همه مظلومان تاریخ.

شهادت بدهد به نفع محکومان این جلاد حاکم بر تاریخ.

شهادت بدهد که چگونه این جلاد ضحاک، مغز جوانان را در طول تاریخ می‌خورده است.با علی اکبر (ع) شهادت بدهد!

و شهادت بدهد که در نظام جنایت‌ و در نظامهای جنایت چگونه قهرمانان می‌مردند. با خودش شهادت بدهد!

و شهادت بدهد که در نظام حاکم بر تاریخ چگونه زنان یا اسارت را باید انتخاب می‌کردند و ملعبه حرمسراها می‌بودند یا اگر آزاد باید می‌ماندند باید قافله‌دار اسیران باشند و بازمانده شهیدان، با زینبش!

و شهادت بدهد که در نظام ظلم و جور و جنایت، جلاد جائر بر کودکان شیرخوار تاریخ نیز رحم نمی‌کرده است. با کودک شیرخوارش!

و حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه جنایت تاریخ به‌ سود کسانی که هرگز شهادتی به سودشان نبوده است و خاموش و بی دفاع می‌مردند، شهادت بدهد.

اکنون محکمه پایان یافته است و شهادت حسین (ع) و همه عزیزانش و همه هستی‌اش با بهترین امکانی که در اختیار جز خدا هست، رسالت عظیم الهی‌اش را انجام داده است.

 دکتر علی شریعتی

این ترانه بوی نان نمی‌دهد …

این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد
سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد
نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:
…با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد
کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد
جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد
عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی‌دهد
ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد
پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد…

"قیصر امین پور"

 

آموخته ام

فقط خدا

آموخته ام
که بیش از آن که مرا بفهمند ، دیگران را درک کنم


آموخته ام
که بیش از آن که دوستم بدارند ، دوست بدارم


آموخته ام
همیشه فردی خوشبین باقی بمانم ، چرا که زندگی وموهبت های آن را دوست دارم


آموخته ام
اگرچه از هر چیزی بهترینش را ندارم
ولی
از هر چه که دارم ، بهترین استفاده را نمایم


آموخته ام
لبخند ارزان ترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید


آموخته ام
آنچه امروز در دست دارم، ممکن است آرزویهای فردایم باشد


آموخته ام
زندگی مثل یک نقاشی است ، با این تفاوت که در آن از پاک کردن خبری نیست


آموخته ام
هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست


آموخته ام
زیاده گویی شاید مقدمه نا شنوایی باشد



بیائید آموختن را بیاموزیم


ازhttp://agashir.parsiblog.com