ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
قویون آغلی ییم
قویون بیر بالا باش هوروکلی قیزاولوم
جوان اولن گوزل آناما آغلی ییم
قویون بیر بالا دوزلی اوغلان اولوم
غیرتلی همت لی آتاما آغلی ییم
قویون بیر وفالی قارداش اولوم
توپراخدا یاتان گوزل باجیما آغلی ییم
قویون بیر سینیخ قانات باجی اولوم
ایستکلی غیرتلی قارداشا آغلی ییم
قویون بیر داغلارقازان فرهاد اولوم
شیرین دیل لی اوجا بویلی یارا آغلی ییم
قویون بیر قاشی سورمه لی گلین اولوم
توپراخدا حجله باغلیان فرهادا آغلی ییم
قویون بیر ئورگی یانمیش آنا اولوم
سوت دن دویمامیش اولن بالاما آغلی ییم
قویون بیر بیگ آرزی سیندا آتا اولوم
قیرخی چیخمامیش اوغلوما آغلی ییم
قویون آغلی ییم
قویون بیر تاریخ لر یازان ایرانلی اولوم
آذربایجا نا گلن درده آغلی ییم
قویون بیر درد تانیان اینسان اولوم
اهرده هریس ده ورزقاندا اینسانا آغلی ییم
قویون آغلی ییم
برگردان فارسی این شعر :
بگذار بگریم
بگذار دخترک زیبای گیسو بافته ای شوم
در سوگ مرگ مادری جوان بگریم
بگذار پسرک بانمک وخواستنی شوم
در سوگ پدری راد مرد و باغیرت بگریم
بگذار برادری با وفا و باهمت شوم
در سوگ خواهر زیبای خفته در خاک بگریم
بگذار خواهر شکسته بالی شوم
در سوگ برادر دلسوز به خواهر خود بگریم
بگذار که من فرهاد کوه کنی شوم
در سوگ یار شیرین لب سرو قامتم بگریم
بگذار نوعروس سرمه چشمی شوم
در سوگ داماد حجله در خاکم بگریم
بگذار تا مادر دلسوخته ای شوم
در سوگ طفل سیر نشده ز شیرم بگریم
بگذار پدری در آرزوی دامادی پسر شوم
در سوگ مرگ پسر چهل روزه ام بگریم
بگذار بگریم
بگذار ایرانی نوشته در تاریخ شوم
در سوگ دردی که به آذربایجان رسیده بگریم
بگذار انسان دردآشنا و درد دیده شوم
در سوگ انسان ورزقان و اهرو هریس بگریم
بگذار بگریم
(سروده علی اصغر احتشامی راد)
لبخندها فسرد
پیوندها گسست
آوای لای لای زنان در گلو شکست
گلبرگ آرزوی جوانان بخاک ریخت
جغد فراق بر سر ویرانه ها نشست
از خشم زلزله-
پوپک،شکسته بال بصحرا پرید و رفت
گلبانگ نغمه در رگ نای شبان فسرد
هر کلبه گور شود
عشق و امید،مرد
***
در پهندشت خاک که اقلیم مرگهاست
با پای ناتوان و نفسهای سوخته
هر سو دوان دوان-
افسرده کودکان زپی مادران خویش
دلدادگان دشت-
سرداده اند گریه پی دلبران خویش
***
در جستجوی دختر خود مادری غمین
با صد تلاش پنجه فرو میبرد بخاک
او بود ودختری که جز او آرزو نداشت
اماچه سود؟دختر او،آرزوی او-
خفته است در درون یکی تیره گون مغاک
***
بس کودکان که رنگ یتیمی گرفته اند
بس مادران بخاک غریبی نشسته اند
بس شهرها که گور هزاران امید شد
شام سیاه غم بسر شهر خیمه زد
آه غریب غمزدگان شکسته دل-
بالا گرفت و هاله ی ابری سپید شد
***
آن کومه ها که پرتو عشق و امید داشت-
غیر از مغاک نیست
آن کلبه ها که خانه ی دلهای پاک بود-
جز تل خاک نیست
***
این گفته بر لبان همه بازمانده هاست:
کای دست آفتاب!-
دیگر مپاش گرد طلا در فضای شهر
ای ماه نقره رنگ!
دیگر مریز نقره بویرانه های ده
مارا دگر نیاز بخورشید وماه نیست
دیگر نصیب مردم خاموش این دیار
غیر از شبان تیره و روز سیاه نیست
***
خشکید چشمه ها و بجز چشمه های اشک-
در دشت ما نماند
افسرد نغمه ها و بجز وای وای جغد-
در روستا نماند
***
دیگر حدیث غربت وتنها نشستن است
یاران خوش سخن همگی بیزبان شدند
آنانکه بود بر لبشان داستان عشق-
خود «داستان» شدند
***
این گفته بر لبان همه بازمانده ماست:
هان،ای زمین دشت!
ما را تو در فراق عزیزان نشانده ای
ما را تو در بلای غریبی کشانده ای
ماداغدیده ایم
با داغدیدگی همه دلبسته ی توایم
زینجا نمیرویم
این دشت،خوابگاه جوانان دهکده است
این خاک،حجله گاه عروسان شهر ماست
ما با خلوص بر همه جا بوسه میزنیم
اینجا مقدس است
این دشت عشقهاست
***
هر سبزه ای که بردمد ازدامن کویر-
گیسوی دختریست که در خاک خفته است
هر لاله ای که سرزند ازدشت سوخته-
داغ دل ز نیست که غمناک خفته است
اما تو ای زمین
ای زادگاه ما!
ما باتو دوستیم
زین پس شرار قهر به بنیاد ما مزن
ما را چنانکه رفت اسیر بلا مکن
این کلبه ها که خانه ی امید و آرزوست-
ویرانسرا مکن
ور خشم میکنی
ویرانه کن عمارت هر قریه را ولی-
مارا ز کودکان و عزیزان جدا مکن
از مهدی سهیلی
به گزارش رویداد به نقل از فارس، فرزانه رحمانی رتبه یک کنکور سراسری علوم تجربی، با بیان اینکه انتظار رتبه بالا را داشتم اما یک رو نه، اظهار داشت: هنگامی که خبر رتبه یک شدنم را شنیدم بسیار خوشحال شدم؛ البته معتقدم بین رتبه یک تا رتبه 20 فرق چندانی نیست اما نفرات دهم یا بیستم دردسرهای کمتری داشته و کمتر در چشم هستند.
رحمانی با بیان اینکه دوست نداشت رتبه یک شود، تصریح کرد: اما اکنون که رتبه یک شدهام خدا را شاکرم. انتظار رتبه بالا را داشتم اما یک شدن را تصور نمیکردم.
این یادداشت راکه ناظم مدرسه به مبصر کلاس نوشته لای کتابی دیدم که جالب به نظرم رسید . مربوط به سال 1327.12.15
|
استفان کاوی::ما در انتخاب اقداماتمان آزادیم...اما آزاد نیستیم که عواقب ناشی از این اقدامات را هم انتخاب کنیم.
شکارچی پرنده، سگ جدیدی خریده بود. سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ می توانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد.
او و دوستش شکار را شروع کردند و چند مرغابی شکار کردند. بعد به سگش دستور داد که مرغابی های شکار شده را جمع کند. در تمام مدت چند ساعت شکار، سگ روی آب می دوید و مرغابی ها را جمع می کرد. صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره این سگ شگفت انگیز نظری بدهد یا اظهار تعجب کند، اما دوستش چیزی نگفت.
در راه برگشت، او از دوستش پرسید آیا متوجه چیز عجیبی در مورد سگش شده است؟
دوستش پاسخ داد: «آره، در واقع، متوجه چیز غیرمعمولی شدم. سگ تو نمی تواند شنا کند.»
-------------------------------------------------
بعضی از افراد همیشه به ابعاد و نکات منفی توجه دارند. روی وجوه منفی تیم های کاری متمرکز نشوید. با توجه به جنبه های مثبت و نقاط قوت، در کارکنان و تیم های کاری ایجاد انگیزه کنید. آیا شما با چنین افرادی همکار بوده اید؟
از راهکار مدیریت http://www.mgtsolution.com/