مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

برنامه ایران برای افزایش سواد دانش‌آموزان

نخستین همایش بهبود سواد خواندن در دانش‌آموزان با حضور جمعی از متخصصان و کارشناسان امر تعلیم و تربیت و مسئولان آموزش و پرورش روز پنجشنبه به همت سازمان آموزش شهر تهران در سالن اجتماعات امام علی(ع) منطقه5 آموزش و پرورش تهران برگزار می‌شود.

رئیس گروه پیش‌دبستان و ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران در این باره به همشهری گفت: افزایش درک و فهم در آموزش دانش‌آموزان، پیشرفت تحصیلی و ایجاد انگیزه در بین مدیران، معاونان، معلمان و اولیای دانش‌آموزان ابتدایی از اهداف عمده این همایش است.

امیر‌حسین ملکی افزود: آثار ارسالی معلمان دوره ابتدایی در کمیته بهبود سواد خواندن مناطق آموزش و پرورش مورد ارزیابی قرار گرفت و6   اثر از هر منطقه برای ارزیابی به سازمان آموزش و پرورش شهر تهران ارسال شد.

وی اظهار داشت: در مرحله نهایی 24 اثر برگزیده شد که در این همایش معرفی می‌شوند، همچنین در حاشیه همایش مقالات و آثار رسیده در معرض دید شرکت‌کنندگان قرار می‌گیرد.
بهبود و پیشرفت سواد خواندن دانش‌آموزان از وظایف اصلی نظام‌های آموزشی کشور‌هاست و ارتقای این مهارت، باید یکی از نتایج و پیامدهای قطعی نظام‌های آموزش باشد؛ به‌گونه‌ای که دیگر نیازمند برنامه‌های تکمیلی بهبود سواد خواندن دانش‌آموزان نباشیم.

سال 1380 مطالعه بین‌المللی پیشرفت سواد خواندن (پرلز) در ایران نیز انجام شد. پرلز، یک مطالعه تطبیقی در زمینه سواد خواندن کودکان در پایه چهارم ابتدایی است که هر 5سال یک بار توسط انجمن بین‌المللی ارزشیابی پیشرفت تحصیلی انجام می‌شود.

اکثر 35کشور شرکت‌کننده در این مطالعه بین‌المللی، میزان سواد خواندن دانش‌آموزان پایه چهارم را مورد ارزیابی قرار دادند که در ایران نیز پایه چهارم مورد ارزیابی قرار گرفت.

مطالعه پرلز 2001 اطلاعات تطبیقی را پیرامون سواد خواندن در میان دانش‌آموزان پایه چهارم ارائه می‌دهد. همچنین عوامل مختلفی که با یادگیری سواد خواندن در دانش‌آموزان مرتبط است، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

در اغلب کشورهای شرکت‌کننده در این مطالعه، رابطه مطلوبی بین پیشرفت سواد خواندن دانش‌آموزان و فعالیت‌های آموزشی سواد خواندن در قبل از مدرسه وجود دارد.

وضعیت دانش‌آموزان ایران در پاسخ به سؤالاتی که جنبه استخراج صریح اطلاعات (حفظیات) از متن داستان داشته، بهتر از مواردی بوده است که نیاز به استنباط، استنتاج و ارزیابی (درک و فهم) داشته است. متوسط عملکرد دانش‌آموزان ایرانی به‌طور معناداری در هر 3حالت- میانگین کل، ادبی و اطلاعاتی- پایین‌تر از میانگین بین‌المللی است.

با نگاهی اجمالی به نتایج این مطالعه، به نظر می‌رسد آزمون برای دانش‌آموزان ایرانی بسیار دشوار بوده است. پس در قدم اول باید به ساختار کلی نظام آموزشی در دوره ابتدایی توجه بیشتری کرد و در صورتی که جوابگوی این مهم نیست، آن را متناسب با اهداف آموزشی و ویژگی‌های عصر حاضر، بهبود بخشید. اما تا رسیدن به این آرمان، برنامه‌ها و طرح‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت می‌تواند در دستیابی به هدف مؤثر باشد.

اقدامات و برنامه‌های سال‌های اخیر آموزش و پرورش مانند تغییر نظام ارزشیابی (ارزشیابی مستمر، دونوبته شدن و طرح ارزشیابی کیفی- توصیفی)، تدوین و تدریس کتاب بخوانیم و بنویسیم، در جهت تحقق اهداف نظام آموزشی مطلوب بوده است. یقیناً استفاده از افکار و اندیشه‌های گروه‌های هدف: دانش‌آموزان، اولیا، معلمان، مدیران و معاونان، در تهیه و تدوین این طرح و برنامه‌ها، در افزایش غنای محتوایی و ضمانت اجرایی آن مؤثر است که  برگزاری همایش بهبود سواد خواندن گام مؤثری در این زمینه محسوب می‌شود.

به گفته رئیس گروه پیش‌دبستان و ابتدایی سازمان آموزش و پرورش شهر تهران براساس نتایج عملکرد کمیته‌های بهبود سواد خواندن در سال تحصیلی 86-85، برنامه‌ریزی 3 ساله بهبود سواد خواندن تدوین و ارائه خواهدشد.

 همشهری

سالگرد شهادت دکتر چمران

او جنگ جویی پرهیزگار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت.

امام خمینی قدس سره

31 خردادماه 1360 سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران؛ فرمانده جنگهای نامنظم در دفاع مقدس، دانشمندی فرزانه، معلمی فداکار، عارفی مبارز و سردار رشید سپاه اسلام

قسمتی از وصیت نامه ایشان :

 "... به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم ..."

سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی

خلاصه وصیتنامه دکتر

امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر و شخصیت های مدرج ، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم.........

عازم سفرم و به حکم شرع ،در این سفر باید وصیت کنم. وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز ، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است ، چه خواهد بود؟ جز اینکه همه قرض هایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی « تماما » واگذار می کنم به همسرم که از حقوقم ( اگر پس از فوت قطع نکردند ) و حقوق اش و فروش کتابهایم و نوشته هایم و آنچه دارم و ندارم ، بپردازد.......

من می دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ اگر آرایش می خواندم یا بانکداری و یا گاوداری ، امروز وصیتنامه ام به جای یک انشای ادبی ، شده بود صورتی مبسوط از سهام و املاک و منازل و و مغازه ها و شرکت ها و دم و دستگاهها که تکلیفش را باید معلوم می کردم و مثل حال « به جای اقلام » الفاظ ردیف نمی کردم......

فرزندم ! تو می توانی  « هر گونه بودن » را که بخواهی باشی ، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چهارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخاب باید انسان بودن نیز همراه باشد وگر نه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است ، که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچ کس......

تو هر چه می خواهی باش ، اما آدم باش . اگر پیاده هم شده است سفر کن . در ماندن می پوسی . هجرت کلمه بزرگی در تاریخ « شدن » انسان ها و تمدن هاست . اروپا را ببین . اما وقتی ایران را دیده باشی ، وگر نه کور رفته ای ، کر باز گشته ای....

اما تو ، سوسن ساده مهربان احساساتی زیباشناس منظم و دقیق ، و تو ، سارای رند عمیق عصیانگر مستقل ! برای شما هیچ توصیه ای ندارم . در برابر این تند بادی که بر آینده پیش ساخته شما می وزد ، کلمات که تنها امکاناتی است که اکنون در اختار دارم ، چه کاری می توانند کرد؟..........

و اما تو همسرم ، چه سفارشی می توان به تو داشت ؟ تو که با از دست دادن من هیچ کس را در زندگی کردن از دست نداده ای . نبودن من خلایی در میان داشتن های تو پدید نمی آورد ، و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده ای ، وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی ، نشانه روح پر از صداقت و پاکی و انسانیت توست..........

آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از کاهه بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که در سبزوار تحصیلات شان را تا سیکل  یا دیپلم  ادامه دهند.....

و خدا را سپاس می گزارم که عمر را  به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین « شغل » را در زندگی ، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می دانستم  و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب ، معلمی است و نویسندگی  و من از هیجده سالگی کارم این هر دو...........

و آخرین وصیتم به نسل جوانی که وابسته آنم ، و از آن میان به خصوص روشنفکران و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچ وقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی توانسته اند به سادگی ، مقامات حساس و موفقیت های سنگین به دست آورند ، اما آنچه که در این معامله از دست می دهند ، بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که بدست می آورند. و دیگر این سخن لاادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده است که « شرافت مرد همچون بکارت یک زن است . اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی تواند . »

از حرفهای نا تمام                         « علی شریعتی »  ۱۳۴۸/۱۱/۱۳

فاطمه " فاطمه " است..........

و اینک لحظه‌ وداع با علی (ع) ! چه دشوار است . اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد " ام رافع " بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که :
- ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.
به ام رافع گفت :
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی ...
ناگهان از خانه شیون برخاست.
پلک‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش.
از علی خواسته بود تا او را شب دفن کنند ، گورش را کسی نشناسد  و ... و علی چنین کرد .
اما کسی نمی ‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی ‌داند کجا؟
در خانه‌اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و کجای بقیع ؟ معلوم نیست.
آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه .
مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد.
و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی ‌پیغمبر، بی ‌فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.
ساعت ‌ها است.
شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می ‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سکوت کرده ‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌ های خفته می‌شنوند.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد :
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”.
ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌ای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند.
هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.

اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کنننده‌ای که نه خشمگین است، نه ملول.
لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است.
درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌کشد.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسؤولیت‌هایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟
درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟
احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.
آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید که این “ودیعه‌ی عزیز”ی را که به من سپرده‌ای، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.
فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک " زن " بود، آن‌ چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر یک دختر، در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شویش.
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر یک " زن مبارز و مسئول " در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.
وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک " اسوه " ، یک شاهد برای هر زنی که می‌خواهد " شدن خویش "  را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.
نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است.
او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.
این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.
شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از " بوسوئه " تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از " مریم " سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی ‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: "مریم (س)، مادر عیسی (ع) است ".
و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم :

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ‌ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است ».
معلم شهید دکتر شریعتی 

  " خبرگزاری مهر "

ایام فاطمیه بر فاطمیون تسلیت باد

 

السلام علیک یا فاطمة الزهرا (س)

... شب به نیمه نزدیک می‌شود. علی علیه السلام به آسمان می‌نگرد. مبادا سپیده سر زند و وصیت زهرا سلام الله علیها که فرموده بود: «وصیت می‌کنم ترا  که نگذاری  بر جنازه من حاضر شوند یکی از آنهایی که بر من ستم کردند و حق مرا گرفتند؛ چه ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند و نگذاری که احدی از ایشان و اتباع ایشان بر من نماز کنند و مرا در شب دفن کنی در وقتی که دیده‌ها در خواب باشد

مطالعه

این هم فیلم کوتاه از مطالعه یک کودک دانلود کنید:

از اینجا

این هم عکسی است

این هم عقیده ایست !!!!!!!!!!

7 راه علاقمند کردن شنوندگان

همه ی ما در بعضی مراحل زندگی مجبور به سخنرانی کردن می شویم. مصاحبه ای
برای کار جدیدتان است؟ سخنرانی برای ناظر یا هیئت مدیره ی شرکت محل
کارتان است؟ بله، همه ی این ها سخنرانی های بسیار مهمی هستند و می توانند
آینده ی شما را رقم بزنند. پس نگذارید که این فرصت ها از دست بروند بدون
اینکه شانس موفقیتتان را بالا ببرید.
در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که هنگام سخنرانی کردن برای شنوندگانی
حرفه ای و متخصص باید به خاطر داشته باشید.

1-  شنوندگان را هم درگیر کنید
شنوندگان هم دوست دارند که وارد ماجرا شوند، نه اینکه فقط گوش کنند و
حوصله شان سر برود. شما باید به آنها برای نشستن و گوش دادن به حرفهایتان
دلیل بدهید. 30 تا 90 دقیقه زمان دارید تا بتوانید توجه آنها را جلب
کنید. می توانید همان تکنیک قدیمی شروع کردن سخنرانی با یک جوک را به کارگیرید. اما...شاید زیاد هم ایده ی جالبی نباشد.
اشتباه نکنید--مطمئناً دادن یک جنبه ی شوخی آمیز به سخنرانیتان قابل قبول
است. اما اگر این جنبه را به صورت کلی وارد سخنرانی کنید با اینکه
سخنرانی را با یک جوک شروع کنید بسیار متفاوت است. پس بهتر است که آن رابا یک سوال آغاز کنید. این تکنیک بسیار جواب می دهد. چون شنوندگان را هم
وارد بحث می کند. تکنیک دیگری که گه گاه توسط بعضی سخنرانان به کار گرفته می شود بردن نام بعضی از اشخاص بین حضار است.

2-  سرزنده و با روح باشید
بهترین سخنرانان کسانی هستند که چه در حرکاتشان و چه در سخن گفتنشان باروح و سرزنده هستند. خوب نیست که خود را پشت سکو پنهان کنید یا فقط درگوشه ای باستید. دفعه ی بعد این کار را امتحان کنید: وقتی برای یک گروه20 نفره یا بیشتر سخنرانی می کنید، حین صحبت کردن بین شنوندگانتان راهبروید. هر از چند گاهی ایستاده و دستتان را روی شانه ی یکی از شنوندگان قرار دهید. با این کار باعث خواهید شد که توجه آنها به شما بیشتر جلب شده و به حرفهایتان دقیق تر گوش کنند.

3-  صدایی تاثیرگذار داشته باشید
روی چیزی که می خواهید تحویل دهید، زمان بگذارید. کسی توقع ندارد که مثل
یک گوینده ی تلویزیون بیایید و بروید. باید بتوانید صدایی خوشایند وسرگرم کننده تحویل دهید. هنگام سخنرانی به این چهار نکته توجه داشته باشید: تن صدایتان را هر از گاهی تغییر دهید، درجه ی صدا را بالا و پایین ببرید، سرعت صحبت کردنتان را تغییر دهید، و گاه گاهی برای تاثیر گذاری بیشتر سکوت کنید.

4-  از کارهایی که باعث پرت کردن حواس شنوندگان می شود دوری کنید
هیچ چیز به اندازه ی این کار نمی تواند یک سخنرانی را خراب کند. چند وقت
پیش مدیری را دیدم که سخنرانی اش را فقط به خاطر اینکه با پول خردهای توی
جیبش بازی می کرد از دست داد. بعد از سخنرانی کسی درمورد محتویات سخنرانی او حرفی نمی زد، همه فقط می گفتند که چقدر از صدای جرینگ جرینگ پول خردها اعصابشان خرد شده است. کنار گذاشتن این عادت ها کار سختی نیست. گه گاه هنگام تمرینات سخنرانیتان فیلمبرداری کنید و بعد آنرا مرور کرده و پی به عادت های آزاردهنده تان ببرید تا بتوانید آن ها را کنار بگذارید.

5-  لباس مناسب بپوشید
روزی با یکی از مدیر عاملان صحبت می کردم که می گفت اولین چیزی که در
برخورد با یک فرد به آن توجه می کند لباس هایش است. باید بتوانید طوری
لباس بپوشید که حداقل یک پله از حضار بالاتر باشید. متوجه باشید که کفش
های ارزان، شلوار جین و بلوزهای رنگی مناسب انجام یک سخنرانی نیست. به
لباس پوشیدنتان خیلی دقت کنید.

6-  حرف های تازه بزنید
از تکرار کردن داستان ها و خاطرات همیشگی پرهیز کنید. حرف های تازه
بزنید. سعی کنید در سخنرانیتان جایی هم برای وقایع روز باز کنید. حتماً
آن روز یا آن هفته اتفاق جدیدی افتاده است که در موردش صحبت کنید. حرف ها و مطالب تکراری شنوندگان را خسته و بی حوصله خواهد کرد. حرف های جدید برعکس آنها را راغب به گوش کردن و توجه بیشتر می کند.

7-  تمرین داشته باشید
چندین مرتبه تمرین کردن سخنرانیتان می تواند باعث موفقیتتان شود چون
معمولاً رقبایتان این کار را نخواهند کرد. معمولاً افراد فقط چند دقیقه
قبل از سخنرانیشان نگاهی به نوشته هایشان می اندازند، اما سخنرانان موفق
همیشه برای تمرین آن هم وقت می گذارند. یک سخنران واقعی از قبل برنامه
ریزی می کند که چطور سخنرانی خود را شروع کند و چطور به پایان برساند. می دانند که چه موقع بین حضار راه بروند و دست روی شانه ی چه کسی بگذارند.می دانند که چه زمانی سکوت کرده و چه زمانی تن صدایشان را تغییر دهند. می دانند که به کجا نگاه کنند. با تمرین کردن مطمئناً سخنرانی بهتری ارائه خواهید داد.

کلمات قصار

از دشمنانی که به تو حمله می کنند نترس/ از دوستانی بترس که به تو تملق می گویند.

اگر می خواهید مردم شما را دوست بدارند اصل دوم اینست:تبسم را فراموش نکنید!
 
لبخند بی هزینه شما گرانبها ترین هدیه است.