ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزهای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار میگیرد و آدمهایی که سخت مشغول زندهها و مردهها هستند از کنارم میگذرند.
آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.
در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بسترزندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.
چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.
قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطرهی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.
خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیدهاند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوههایش را ببیند.
کلیههایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه میکند.
استخوانهایم، عضلاتم، تکتک سلولهایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.
هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلولهایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.
آنچه را که از من باقی میماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.
اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.
گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.
عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.
اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.
از http://www.labkhandezendegi.com
1. در حالیکه مقابل مانیتورتان نشسته اید (یا هر جای دیگر مانند؛ صندلی، مبل...) پای راستتان را کمی بالا آورید و در جهت عقربه های ساعت بچرخانید.
2. در همین حال با دست راست شماره 6 را در هوا بنویسید.(از بالا به پایین) مسیر چرخش پای شما تغییر کرد نه ؟!! یعنی پای شما خلاف عقربه های ساعت شروع به چرخیدن کرد. درسته؟!!
هنوز دانشمندان علتی برای این عکس العمل مغز پیدا نکرده اند. در نتیجه هیچ کاری برای تغییر آن نمیتوان انجام داد. جالب بود نه؟!!.... شما میتوانید بارها و بارها این آزمایش را انجام دهید و بازهم همان نتیجه را مشاهده کنید
از دیدگاه تربیت دینی علی رغم اینکه بر دانایی معلم تاکید می گردد، با این وجود آن را شرط کافی برای نشستن بر کرسی معلمی نمی داند بلکه آنچه که معلم را الگو و سرمشق رفتاری دانش آموزان قرار می دهد، ادب، اخلاق و تقوای اوست.
هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنیدنخست، آنچه نیستیدو دوم ، همه آنچه هستید!***تلاش کنیم ندیده ها را ببینیم دیدن آنچه که همه میبینند هنر نیست!***بهترین آیینه وجدان توست...آگاه و بیدار باش...***خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست!!!لحن بعضی ها، زمستونیه...***خدایامارو ببخش که در کار خیریا "جار" زدیم...یا "جا" زدیم...***عمری گذشت تا باورمان شدآنچه را باد برد...خودمان بودیم...***ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کردهجز احوالم...***نه صدایش را نازک کرده بودنه دستانش را آردی...از کجا باید به گرگ بودنش شک میکردم؟؟***چه خوشبختی بزرگی است...بدبختی های کوچک!***گاه لازم است که انسان دیدگان خود را ببنددزیرا اغلب خود را به نابینایی زدن نیزنوعی خوشبختی است...***جسم ما باغی است که اراده،باغبان آن است***اگر درد داری تحمل کن روی هم که تلنبار شددیگر نمیفهمی کدام درد از کجاستکم کم خودش بی حس میشود!!***راز این هستی چیست؟ما چرا آمده ایم؟کار ما نیست گذر از هستیگذر از آدم هاکار ما شایدپر کردن تنهایی یک دل تنها باشد***یادم نرود که: من تنها هستم... اما تنها من نیستم که تنها هستم!