مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

معلمان نمونه


با تبریک به این عزیزان  معلمان نمونه کشور



نمونه سوالات امتحانی را هم از اینجا دریافت کنید .



وخلاصه درس دبیران از اینجا

2 تایی ها

انسان 2 نوع معلم دارد، آموزگار و روزگار 

هرچه با شیرینی از اولی نیاموزی دومی با تلخی به تو می آموزد...

---

انسانها؛ در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان میدهند:

اول، بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند
دوم اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند . . .
---
دو چیز شما را تعریف میکند:
بردباری تان ، وقتی هیچ چیز ندارید
و نحوه رفتارتان ، وقتی همه چیز دارید . . .
----
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی؛
یکی دیروز و یکی فردا .
----
دو شخـص به تـو می آمـوزد:
یکی آمـوزگـار، یکی روزگـار
اولی به قیمت جـانش، دومی به قیمت جـانت
----
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن،
یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن
---- 

رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن:

اول پـیـدا کـردن شـبـاهت ها
دوم احترام گذاشتن به تفاوتها
----
همه یادشون میمونه باهاشون چیکار کردى، 
ولـى یادشون نمیمونه براشون چـکار کردى.
----
همیشه دلتنگ اونى هستیم که نیست،
حوصله کسى را هم نداریم که ﻫﺴﺖ 
بعد شکایت میکنیم از تنهائى هامون

نادرابراهیمی

وقتی خواستم متنی برای تولد همسرم بنویسم به این متن زیبا رسیدم چقدر عالی واز ته دل آورده شده 


عزیز من!


امروز که روز تولد توست، و صبح بسیار زود برخاستم

تا باز بکوشم که در نهایت تازگی و طراوت، نامه ی کوچکی

 را همراه شاخه گلی بر سر راه تو بگذارم تا بدانی که عشق، کوه نیست

 تا زمان بتواند ذره ذره بسایدش و بفرساید، ناگهان احساس کردم

که دیگر واژه های کافی نامکرر برای بیان احتیاج و محبتم به تو در اختیار ندارم ...

 صبور باش عزیز من صبور باش تا بتوانم کلمه یی نو، جمله یی نو، و کتابی نو، فقط برای تو بسازم و بنویسم،

 تا در برابر تو این گونه تهی دست و خجلت زده نباشم ...
 
بانوی من باید مطمئن باشد که می توانم به خاطرش واژه هایی بیافرینم، همچنان که دیوانی ...

با وجود این، من و تو خوب می دانیم که عشق، در قفس واژه ها و جمله ها نمی گنجد ـ

 مگر آن که رنج اسارت و حقارت را احساس کند.

عشق، برای آن که در کتاب های عاشقانه جای بگیرد، بسیار کوچک و کم بنیه می شود...عزیز من!

ازکتاب عاشقانه های نادر ابراهیمی  نامه هایی به همسرم را هم بخوانید 

منبع :http://dgedg.blogfa.com/

خوب بودن درانتخاب های ماست

وقتی که راه نمی روی،نمی دوی،


 زمین هم نمی خوری و این"زمین نخوردن" محصول سکون است نه مهارت.


وقتی که تصمیمی نمی گیری، کاری نمی کنی ،


 اشتباه هم نمی کنی و این "اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب...


خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را بر خود ببندی و فقط پرهیز کنی،


 خوب بودن در انتخابهای ماست که معنا پیدا میکند و شکل می گیرد.

شمع و پروانه

تاریک شبی بود، پروانه ها گرد هم جمع شدند، خواستند شمعی به میان جمع آورند که تابشش بر تاریکی چیره شود و از پرتوش ظلمت گریزان گردد، همگان گفتند باید یکی را برگزینیم که شمع را بشناسد و او را بفرستیم تا شمع را با خود به اینجا اورد.  پروانه ای که شمع شناس می نمود، بدین خدمت برگزیده شد و چون دستور یافت، پر کشید و به سوی کاخی سر به فلک کشیده پرواز کرد، نزدیک کاخ رسید، سایه ای لرزان بر دیواره های کاخافسانه ای بدید، بازگشت و خود را به پروانگان رسانید و گفت: این شمع که شما می گوئید، فروغی دلخواه ندارد، بیماری تبدار و جان خسته ای زرد و نزاری است که کارش اشک ریختن و به خود لرزیدن است، آنچه من دیدم روئین تنی نیست که بتواند با تاریکی به پیکار برخیزد و بر او به پیروزی دست یابد.


بزرگ پروانگان که داستان و گفته های پروانه را شنید، لب به خنده گشود و گفت: تو کودکی ظاهر بین و کوته نظر، شمع را نشناخته ای و هرزه درائی می کنی، آنگاه فرمان داد که پروانه ی دیگری به سوی شمع پرواز کند. این بار پروانه ای باریک بین، از میان پروانگان، برخاست و به جانب کاخی که شمع در آن می سوخت پرواز کرد. چون به کاخ رسید و به پیکره ی شمع نزدیک شد، خود را به شمع زد تا بنگرد که این بیمار تبدار را یارای بر پای ایستادن، تا چه اندازه است. اما شراره بر بالش افتاد، پرش شعله ور گردید و نیم سوخته، نزد یاران رفت و گفت: شمع سراپا آتش است، می سوزاند، لیکن آتشش سخت دلکش است.

اما بزرگ پروانگان بدین سخن نیز از جستجوگری حقیقت باز نایستاد و گفت: این پروانه هم شمع را نشناخته و نشان هایش را آنسان که بوده، در نیافته است. یکی دیگر برود، به فرمان بزرگ پروانگان، پروانه ای دیگر سرمست و خرامان از جای خود برخاست و پرکشان خود را به کاخ رسانید. بر سر شمع نشست و یکباره شرر بر جانش افتاد، سر تا پایش بسوخت و چون آهن گداخته ای همه آتش شد. سپس خاکستر گردید و خاکسترش به سر شمع فرو ریخت; بزرگ پروانگان که این حال از دور بدید، گفت: تنها او بود که از راز شمع خبر یافت اما دریغا که خبرش به ما نرسید. تنها سوختگان در وادی توحید خبر از اسرار دارند و آن را که خبر شد، خبری باز نیامد.

 

یک شبی پروانگان جمع امدند              در مضیقی طالب شمع آمدند

جملگی گفتند می باید یکی                  کو خبر دارد زمطلوب اندکی

شد یکی پروانه تا قصری زدور           در فضای قصر از شمع نور

بازگشت ودفتر خود باز کرد                وصف او در خورد فهم اغاز کرد

ناقدی کوداشت درمجمع مهی               گفت اورا نیست از شمع اگهی

شد یکی دیگر گذشت ازنوردر             خویشتن بر شمع زد از دورتر

پرزنان در پرتو مطلوب شد               شمع غالب گشت واومطلوب شد

بازگشت اونیز مشتی راز گفت             از وصال شمع شرحی باز گفت

ناقدش گفت این نشان نی ای عزیز        همچو ان دیگر نشان دادی نیز

دیگری برخاست می شد مست مست      پای کوبان بر سر آتش نشست

دست وگردن گشت با آتش بهم            خویش را گم کرد با او خوش بهم

ناقد ایشان چو دید اورا زدرو              شمع با خود کرد همرنگش زنور

گفت این پروانه در کار است وبس        کس چه داند او خبر داراست وبس

تا نگردی بی خبر از جسم وجان          کی خبر یابی زجانان یک زمان

نیست چون محرم راز اینجایگاه           در نگنجد هیچ کس اینجایگاه

شعری از همسر یک شهید و زیر تاریکی شب دیدن مهتاب قشنگ است.

شعری از همسر یک شهید 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟!
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم، توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو...
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم،با یاد مهمانی که نیست...!

بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی،کار آسانی که نیست...!



**********

زیر تاریکی شب دیدن مهتاب قشنگ است.


چه خیالی است اگر بال ندارم؟

حس پرواز که هست.

حس پرواز قشنگ است.

قلمم.دفتر شعرم.همه را باد ربود.

خبری نیست.

رقص ژولیده نی زار قشنگ است.

در و دیوار اگر غم دارد

(گریه کن.گریه قشنگ است.)

به کسی کینه نگیرید

دل بی کینه قشنگ است

به همه مهر بورزید.

به خدا مهر قشنگ است.

دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی

بوسه هم حس قشنگی است.

بوسه بر دست پدر.

بوسه بر گونه مادر

لحظه ی حادثه ی بوسه قشنگ است.

بفشارید به آغوش عزیزان

پدر و مادر و فرزند

به خدا گرمی آغوش قشنگ است.

نزنید سنگ به گنجشک

پر گنجشک قشنگ است

پر پروانه ببوسید

پر پروانه قشنگ است.

نزنید سنگ به هر زاغ سیاهی

به خدا زاغ قشنگ است.

چندشت میشود از کرم.

ولی کرم قشنگ است.

نسترن را بشناسید

یاس را لمس کنید

به خدا لاله قشنگ است.

همه جا مست بخندید

همه جا عشق بورزید

سینه با عشق قشنگ است.

بشناسید خدا

هر کجا یاد خدا هست

هر کجا نام خدا هست

سقف آن خانه قشنگ است.

اندکی شعر بخوانید.

غزل حافظ و سعدی

مولوی.فایز و خیام

شهریار. پروین.بهار

بشناسید فروغ

اخوان. شاملو.فریدون

گاه گاهی قیصر...

یاد سهراب به خیر

(روی قانون چمن پا نگذارید)

شعر سهراب قشنگ است.

حس سهراب قشنگ است.

خط به خط...واژه به واژه ...بنویس

شعر قشنگ است.

نغمه ی ساز قشنگ است.

نت گیتار قشنگ است.

ناله تار قشنگ است.

عشق که آزاد شود کوچه قشنگ است.

همه ی شهر قشنگ است

اگر از زاویه ی عشق به دنیا نگری...

ذره ای زشت نبینی.

در و دیوار قشنگ است.

ضرب المل ها

"A poor workman blames his tools."
  • ترجمه: «کارگر بی‌مهارت، ابزار کارش را مقصر می‌داند.»
    • مترادف فارسی: «عروس نمی‌توانست برقصد، می‌گفت زمین کج است.»یا " وقتی زمین سفت است ، گاو از چشم گاو می بیند ."
  • "A bird in the hand is worth two in the bush."
  • ترجمه«یک پرنده‌ در دست، بهتر از دوتا روی درخت است.»
    • مترادف فارسی: «سرکه نقد به از حلوای نسیه.»
  • "Absence makes the heart grow fonder."
  • ترجمه: «دوری باعث علاقمندی می شود.»
    • مترادف فارسی: «دوری و دوستی
  • "A cat may look at a king."
  • ترجمه: «شاید که گربه به شاهی نظر کند.»
    • مترادف فارسی: «به اسب شاه گفته یابو
  • "A chain is no stronger than its weakest link."
  • ترجمه: «استحکام زنجیر بیشتر از حلقه ضعیفش نیست .» ویلیام شکسپیر در نمایش‌نامه ژولیوس سزار
  • "A coward dies a thousand times before his death. The valiant never taste of death but once."
  • ترجمه: «ترسو هزاربار پیش از مرگ می‌میرد. آدم نترس فقط یکبار مزه مرگ را می‌چشد.»
    • مترادف فارسی: «ترس برادر مرگ است.»
    • مترادف فارسی: «ترسو مرد!»
  • "A creaking door hangs longest." and "A creaking gate hangs long."
  • ترجمه: «دری که غژغژ می‌کند عمرش بیشتر است.»
    • مترادف فارسی: «اجل برگشته می میرد نه بیمار سخت.»
  • "Actions speak louder than words."
  • ترجمه: «صدای عمل رساتر از حرف است.»
    • مترادف فارسی: «دو صد گفته چون نیم کردار نیست.»
  • "Advice when most needed is least heeded."
  • ترجمه: «هرجا که پند و اندرز لازم آید، کمتر گوش شنوا است»
  • "A fool and his money are easily parted."
  • ترجمه: «احمق و پولش به راحتی از هم جداشدنی هستند»

مشابه فارسی:"تا ابله در جهانه، مفلس در نمیماند"

  • "A fox smells its own lair first." and " A fox smells its own stink first."
  • ترجمه: «روباه بوی گندش را زودتر از دیگران استشمام می‌کند»
    • مترادف فارسی: «چوب را که بلند کنی، گربه دزده فرار می‌کند»
  • "A friend in need is a friend indeed."
  • ترجمه: «به هنگام نیاز، دوست واقعی شناخته می‌شود.»
    • مترادف فارسی: «دوست آن باشد که گیرد دست دوست// در پریشان‌حالی و درماندگی»
  • ترجمه: «دوست واقهی کسی است که درموقع مشکلات همراه ماست.»[۱]
  • "After a storm comes a calm."
  • ترجمه: «پس از طوفان، آرامش گسترده می‌گردد.»
  • "After dinner sit a while, after supper walk a mile."
  • ترجمه: «بعد از نهار کمی استراحت کنید، بعد از شام یک کیلومتر راه بروید.»
  • "A good beginning makes a good ending."
  • ترجمه: «یک شروع خوب، پایان خوبی در پی دارد.»
    • خلاف فارسی: «خشت اول چون نهد معمار کج// تا ثریا می رود دیوار کج» مولوی
  • "A good man in an evil society seems the greatest villain of all."
  • ترجمه: «انسان نیک در جمع اشرار، شریرترین آن‌ها به نظر می‌رسد.»
  • مترادف فارسی : "با بدان منشین که صحبت بد/گرچه پاکی تو را پلید کند/آفتابی بدین بزرگی را/پاره ای ابر ناپدید کند"
  • "A good surgeon has an eagle's eye, a lion's heart, and a lady's hand."
  • ترجمه: «یک جراح خوب دارای چشمی همانند عقاب، دلی مثل شیر و دستی زنانه است.»
  • "A guilty conscience needs no accuser."
  • ترجمه: «یک وجدان گناه‌کار به سرزنش دیگران محتاج نیست»
  • "A jack of all trades is master of none."
  • ترجمه: «کسی که همه کار انجام می‌دهد استاد هیچ‌ کاری نیست.»
    • مترادف فارسی: « همه‌کاره و هیچ‌کاره.»
  • "A lie has no legs."


    عشق یعنی تا نفس داری، بگو        غمزه می خواهم، نه نان و آبرو

    تست شخصیت

    دلم به حال پروانه ها می سوزد
    وقتی چراغ را خاموش می کنم
    و به حال خفاش ها،
    وقتی چراغ را روشن می کنم

    نمی شود قدمی برداشت
    بدون آن که کسی برنجد؟!

    مارین سورسکو



    کلیک کنید امتحان کنید .


    این هم یکی کلیک کنید