مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

اسم گذاری بر اشیا

 هر شیء و یا هر چه که ما از ان استفاده می کنیم ، یک اسم دارد .

ما یادمان نمی آید که اسم گذاری روی اشیا دقیقاً از چه زمانی شروع شد ، اما می دانیم که اسم گذار ی روی اشیا برای آن بوده که بتوانیم آن ها را از هم جدا کنیم و یا مشخصشان کنیم .

این اسم ها ، گاه تصادفی هستند و گاه به دلیل معنا و یا کاربر دشان گذاشته می شوند .

اما وقتی که روی یکی از وسایلمان اسم می گذاریم ، این کار یعنی این که آن وسیله را دوست داریم ، برایمان خیلی مهم است ، با آن خاطراتی داریم . این کار مثل قصه گفتن است .

حضرت محمد ( ص ) هم برای هر یک از اثاثیه ، وسایل و حیواناتشان ، اسم می گذاشتند .

اسم چوب دستی شان « منقوش » بود ، یعنی باریک و قد دراز . به سر بندشان « سحاب » می گفتند ، یعنی ابر .

اسم یکی از پرچم هایشان « عقاب » بود و دیگری « معلوم » .اسم یکی از شمشیرهایی که در جنگ ها همراهشان می بردند ، « ذوالفقار » بود ، یعنی دارای فرورفتگی های کوچک و بزرگ .و به آن یکی ، « قُضَیب » می گفتند ، یعنی شمشیری لطیف با تیغی برّان .به شمشیر سوم هم « رَسوم » می گفتند ، یعنی پیرو شیوه ای خاص .و به آن یکی « مُخذَم » می گفتند ، یعنی برّنده .

نام کمانشان « کَتوم » بود . یعنی مخفی کار و جعبه ی تیر کمان ، « کافور » یعنی چشمه ی بهشت یا خوش بو .

به یکی از شترهایشان ، « عَضبا » می گفتند ، یعنی دست کوتاه . به یکی دیگری « جَدعاء » می گفتند ، یعنی گوش بریده و به سومی « دیباج » می گفتند ، یعنی حریر .

شش اسبشان این نام ها را داشتند : « رسوب » یعنی برنده تا پایین ،« دُلدُل » آن که هنگام راه رفتن می لرزد ، « سَهباء » ، یعنی خاکستری ِ روشن ، « مُرتَجِز » ، یعنی شیهه زیبا ، « لذاذ » و « فَکَب » یعنی تند رو .به الاغ هایشان « یَعفور » و « عَفیر » می گفتند که به معنی طوسی و خاکستری رنگ است .

نام گوسفندی را که شیرش را می نوشیدند ، « عَینه » گذاشته بودند ، یعنی نور چشمی .

به خیمه شان « کن » می گفتند ، یعنی پوشش .

زرهی داشتند که سه حلقه ی نقره داشت .یکی از حلقه ها در جلو بود و دو تا در پشت . به این زره « ذات الفضول » می گفتند ، یعنی جا دار .

نام کلاهخودشان « اسعد » بود ، یعنی خوشبخت .

دو پیاله داشتند .به یکی « منقبه » می گفتند ، یعنی محل جوشش و فوران و دیگری که چوبی بود ، « ریّ » می گفتند ، یعنی سیراب و سیر ساز .

منبع : سروش کودکان سال هجدهم ، شماره ی 214           از سید رسول میر دامادی   

این مطلب از وبلاگ ارزشمند (آموزش ابتدائی زیر بنای آموزش وپرورش ) http://mina1379.blogfa.com/ آورده شده است