ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبیاین چندروز آخر تعطیلات نوروزی را رفتیم همدان توی مسیر غارهای کتله خور زیباترین غار آهکی جهان وفرداش غار علیصدر یکی از عجایب طبیعی جهان را دیدیم اگر ندیدید حتما ببینید وقبل از آن سایتشات را (روی نامشان کلیک کنید)ببینید وهمدان جاهای خوبی داره حداقل برای ما که خیلی جذاب وتازه بود تشکر فراوان ازهمکاران خوبمان که در اسکان وسایر موارد که یاریمان کردندبخصوص سرایدار بسیار خون گرم ومودب آموزشگاه .
حواشی خوبی هم داشت موقع برگشتن قصد داشتیم نهاررا خانه معلم زنجان باشیم به همراهی که داشتیم خیلی تعریف آنجارا کرده بودم با علاقه بسیار رفتیم خانه معلم ولی گم کرده بودیم اقایی مارا تادم در خانه معلم راهنمایی کردند تابلو غذاتما م شد بیشتر از همه به چشم می خورد البته مادیررسیده بودیم ایشون از ما پرسیدند می مانید گفتیم برای غذا اومده بودیم به یک نفر زنگ زدند که آمدند ومارا راهنمایی کردند وچقدر خوب از ما پذیرایی کردند سپاس مان تقدیم همه زنجانی های عزیز واین عزیزی که مارا راهنمائی و کمک کرد.
همکاران طرحی گذاشتند به نام طرح بازدید شبانه از سرایداری های مدارس ،همکاران بازدید کننده بعد از ساعت 10شب در اکیپ های2یا3نفری از مدارس بازدید می کردند ،همه چیز مدارس خاطره است بخصوص این مورد بازدید های شبانه به مدرسه ای با همکاران مراجعه کردیم حدود ساعت23.30بود در را کمی دیر باز کردند و غیر عادی بودن سرایدار هم کاملا مشهود بود با توجه به شناخت قبلی وصمیمیت با همکاران زیاد طول نکشید که سرایدار یواشکی به من گفت اقای ... من خیلی سعی کردم اداره را در جریان قرار بدم ولی وقت نشد ببخشیدو......پرسیدم چی شده گفت شما مگه برای بازدید نیامدید گفتم بله گفت برای چی اومدید چرا شب؟ بعد تعریف کردند ودیدیم ای بابا جشن پسرشه ومراسم و....گفتم پس میهمانان کو دیدم همه را در کلاس ها نشونده وساکت همه منتظر رفتن بازرسانند خواستیم که مراسم شان را ادامه بدن وما برای اون نیومدیم دوباره اومدن سالن کمی هم ما در مراسم بودیم وعذر خواهی اینکه اگه اطلاع داشتیم باید دسته گل وشیرینی هم می اوردیم این همکار سرایدارمان هروقت می دیدمش فقط می خندیدیم ......................
اوایل استخدام تومناطق آذربایجان بخصوص مناطق کوهستانی وبرف گیر زوچهایی که به روستا می روند واتومبیل هم نیست آیااین صحنه ها ، این خاطرات انصافه از یاد بره من که یادم نمیره تا چشم کار می کنه برف وروستا هم که ناپیدا وحرفها هم که تما م شدنی نیست..........
فارغ از دغدغه های شهروشهر نشینی ..............
اول ابتدائی که بودم روزهای دوشنبه یک کار آموزی می اومد به نام آقای شفق فوق العاده با اخلاق با اینکه کار آموزبودند فوت وفن معلمی را خوب بلد بودند معلم اول ابتدائی خودمان هم فوق العاده سخت گیر وعصبانی تا دستش را می برد کرواتش وشل کنه می دونستیم که عصبانی شده .
آقای شفق خوب بودن را به ما اموخت و اگر ایشان نبودند طول می کشید تا بدانیم که معلم خوب هم وجود دارد .بعد از آن زمان هیچ وقت ندیدمش . ایشان معلمی ودوشنبه را برایمان زیباتر کرد....
شفق باشیم بهتر نیست؟؟؟
استادی داشتیم که زمین شناسی تدریس می کردند می فرمودند روزی دانشجویان را برای بازدید می بردم ، جاده را تازه زده بودند ورگه های زمین به خوبی دیده می شد به دانشجویان رگه ها را نشان می دادم و می گفتم این رگه ها نشان میده زمانی اینجا دریا بوده .
چند روز بعد یکی از دانشجویان به ایشان گفته بودند راننده ازمن پرسید ایشان استاد شمایند گفتم بله گفت دروغ میگن من 20 ساله اینجا رانندگی می کنم اینجا دریا نبوده .
(همه با یک نگاه به مسائل نگاه نمی کنند هرکسی محدوده دیددارد ) این را هم برای همین مثال زدند .
زیبائی گل را برای زندگیتان ،کوتاهی عمرش را برای غمهایتان آرزومندم سال نو مبارک
دراین ایام تا بوشهر رفتیم آموزش وپرورش هم گل کاشته بود 50در صد تخفیف اسکان ویک وعده غذای رایگان برای همه افراد همراه .(البته اطلاعیه ای هم زده بودند با اقساط هم می توانید پرداخت کنید )درسته آنقدر هم زیاد نبود ولی خوب این هم فکرش را کرده بودند .
بعضی شهرها به تعداد کم میدادند ولی اصفهان به همه ومشکلی هم نداشتند در برنامه ریزی اصفهان اول بود اگر وقت شد خاطراتی هم براین سفر می نویسم .
این سایت راهم ببینید وجایزه هم بگیرید البته فرهنگیان عزیز همکاران بسیار خوبم
www.ahlolbait.ir فقط تا پایان فروردین فرصت دارید.
پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین و آخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود , در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسوراینشتن تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار اینشتن برایشان مشخص میشود پس از ملاقات با پروفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور اینشتن تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید. پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند:
وقتی برای اولین باربا بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت اینشتن روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست , نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد
یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات اینشتن رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم , در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا اینشتن، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند , اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است
بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم اینشتن در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره اینشتن و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست
آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت اینشتن از نظریه خودم دفاع می کردم و و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسانی وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست . بعد از کسب درجه دکترا اینشتن به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم.
منبع:http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=53408