ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
یک پسر برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز می فروشند در ایالت کالیفرنیا رفت.
مدیر فروشگاه به او گفت: «یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم.»
در پایان اولین روز کاری، مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است؟ پسر پاسخ داد: «یک مشتری.»
مدیر با تعجب گفت: «تنها یک مشتری؟ بیتجربهترین متقاضیان در اینجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»
پسر گفت: «134،999/50 دلار.»
مدیر فریاد کشید: «134،999/50 دلار؟ مگه چی فروختی؟»
پسر گفت: «اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی، من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک، من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.»
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟»
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من گفتم بیا برای آخر هفتهات یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم، شاید سردردت بهتر شد!»
منبع راهکار مدیریتی
آسیابان دهکده شیوانا خسته و درمانده نزد شیوانا آمد و از او در مورد مشکلی که برایش پیش آمده کمک خواست. شیوانا از او توضیح خواست و آسیابان گفت: " آسیاب بزرگ دهکده متعلق به من است. برای آرد کردن غلات و دانه های غذایی مردم دهکده و روستاهای اطراف من نیاز به حداقل ده کارگر دارم. البته کارگرانی که نیازمند کار هستند در این منطقه کم نیستند. اما من هر کارگری که استخدام می کنم بعد از یکماه متوجه می شوم که آنها یکی یکی مرا ترک می کنند و به سراغ کار کم درآمدتری می روند. به زبان ساده تر این کارگران حاضرند در جایی دیگر کارسخت تری انجام دهند و حقوق کمتری بگیرند اما در آسیاب من کار نکنند!؟حال دست تنها مانده ام و نمی دانم چه کنم! مرا راهنمایی کنید." شیوانا تعدادی داوطلب از شاگردان مدرسه انتخاب کرد و به آسیابان گفت از فردا صبح من و این شاگردان به عنوان کارگر به مدت یک ماه در آسیاب تو کار می کنیم و آخر هر روز هم حقوق خود را از تو می گیریم. اینطوری در عمل می فهمیم که مشکل تو کجاست." روز بعد شیوانا و شاگردان داوطلب در آسیاب شروع به کار کردند. ظهر که شد آسیابان با ظرف های پر از غذا نزد آنان آمد و در حالی که آنها مشغول تناول غذا بودند به آنها گفت:" اکنون که برایتان غذا آوردم انتظار دارم که درست کارکنید و به خاطر داشته باشید که اگر من نباشم این ظرف غذا هم امروز گیرتان نمی آمد. همینطور به یاد داشته باشید که کارگر برای کار در آسیاب زیاد است و اگر یکی از شما کم کاری کند و یا از زیر کار دربرود بلافاصله عذرش را خواهم خواست و به جای او کسی دیگر را استخدام خواهم کرد!" غروب آن روز وقتی شاگردان مدرسه می خواستند مزد خود را بگیرند دوباره آسیابان هنگام پرداخت اجرت شروع به سخنرانی کرد و گفت:" یادتان باشد که فردا ممکن است این پول گیرتان نیاید. پس امروزتان را شکرگذار باشید و فردا با جدیت و تلاش بیشتری کار کنید تا مبادا این شغل خوب را از دست بدهید!" شیوانا وقتی این رفتار مرد آسیابان را دید خطاب به او گفت:" دیگر نیازی نیست من و شاگردانم یک ماه وقتمان را اینجا تلف کنیم تا دلیل بی کارگر بودن تو را کشف کنیم. مقصر اصلی اینکه کسی برای کار در آسیاب تو رغبتی ندارد خودتو هستی! تو با ناامن سازی شغل کارگری و تهدید جایگزینی و تاکید پیوسته بر ناپایدار بودن شغل باعث می شوی که کارگری که برای تو کار می کند از فردای خودش مطمئن نباشد و همیشه به صورت درختی بی ریشه باشد که با اولین سیل به هر جا صلاح و آرامشش در آن باشد نقل مکان کند. تو با تهدید شغل کارگران آنها را نسبت به آینده کاری خودشان نامطمئن و مردد می سازی و طبیعی است که کارگرها برای شغلی مطمئن تر و پایدارتر به سراغ کاری کم درآمد تر اما با ثبات تر بروند. درخت ها را از ریشه در می آوری و بعد گله و شکایت می کنی که چرا با اولین سیل همه درخت ها روی آب شناور شدند و رفتند! مقصر خودت هستی و از بقیه برای کمک به تو کاری ساخته نیست.
از این سایت:http://www.karafarini.ir/
مدیریت، فرایند عقلانی و پیچیده ای است که علاوه بر دانش، نیازمند خردمندی و شرافت است. این صفات زمانی بیشتر بروز می کند که او در نقش یک تسهیل گر نوآوری ظاهر شود. مدیر در مقام تسهیل گر نوآوری یا ایفاگر نقش تسهیل گر برای توسعه نوآوری در مدرسه می تواند در شش محور زیر عمل کند:ادامه
همکاران عزیزم ، مدیران محترم اگر فکرمان عوض نشود قطعا خودمان عوض خواهیم شد سعی کنیم بروز باشیم به علم روز مسلح باشیم همکارانمان روی علم ما حساب می کنند تابستان فرصتی است برای این که یک بررسی اجمالی در افکار گذشته مان بکنیم با روحیه وفکر تازه مدرسه مان در سال تحصیلی جدید شروع کنیم از همین حالا برنامه های سال تحصیلی جدید را به همکارانمان ابلاغ کنیم ....
اگر چندین سال است که مدیریت مدرسه را به عهده دارید یقین بدانید که اگر با فکر نو وبرنامه تازه شروع نکنید سالی تکراری وملول آور خواهیدداشت واگر هم جدیدا به مدیریت منصوب شده اید به حول قوه الهی کارها را با جدیت واعتمادبه نفس بالا شروع کنید خداهمواره یارتان خواهد بود....
.....
اهمیت مدیریت
از مرحوم آیت اله العظمی حاج سید محمد حسن شیرازی (ره) منقول است که فرموده اند: ریاست (منظور مرجعیت دینی و رهبری بوده) نیازمند به یکصد جزء است که یک جزء آن علم و جزء دیگرش عدالت و نود و هشت جزء دیگر آن مدیریت است. بنابراین لازم است از بالاترین مقامات نظام تا وزیر و مدیر مدرسه و رئیس ثبت و پیش نماز، مدیر مجله، واعظ، نامه رسان و آشپز و... همه و همه طریقه ساماندهی و مدیریت خوب کار خود را بدانند وگرنه درجا زدن و انحطاط، نتیجه قهری کارشان خواهد بود.ادامه
مدیرکل ارزیابی و عملکرد شکایات آموزش و پرورش از بازنگری قانون ممنوعیت ورود موبایل به مدارس خبرداد و
گفت: صدور بخشنامه ممنوعیت ورود موبایل به مدرسه به معنای اجرای آن تا ابد نیست و می توان این قانون را
بازنگری کرد تا دانش آموز با شرایطی ویژه امکان همراه داشتن موبایل در مدرسه را داشته باشد...........ادامه مطلب
مدیریت نفرت:
کیسی استنگل:
راه یک مدیر خوب بودن این است که آنانی را که از تو متنفرند از آنانی که هنوز مردد هستند دور نگاه داری
استفان کاوی::ما در انتخاب اقداماتمان آزادیم...اما آزاد نیستیم که عواقب ناشی از این اقدامات را هم انتخاب کنیم.
شکارچی پرنده، سگ جدیدی خریده بود. سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ می توانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد.
او و دوستش شکار را شروع کردند و چند مرغابی شکار کردند. بعد به سگش دستور داد که مرغابی های شکار شده را جمع کند. در تمام مدت چند ساعت شکار، سگ روی آب می دوید و مرغابی ها را جمع می کرد. صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره این سگ شگفت انگیز نظری بدهد یا اظهار تعجب کند، اما دوستش چیزی نگفت.
در راه برگشت، او از دوستش پرسید آیا متوجه چیز عجیبی در مورد سگش شده است؟
دوستش پاسخ داد: «آره، در واقع، متوجه چیز غیرمعمولی شدم. سگ تو نمی تواند شنا کند.»
-------------------------------------------------
بعضی از افراد همیشه به ابعاد و نکات منفی توجه دارند. روی وجوه منفی تیم های کاری متمرکز نشوید. با توجه به جنبه های مثبت و نقاط قوت، در کارکنان و تیم های کاری ایجاد انگیزه کنید. آیا شما با چنین افرادی همکار بوده اید؟
از راهکار مدیریت http://www.mgtsolution.com/