گاهی چشم هایتان را ببندید !

 

 

ضرب المثل از « چشم » زیاد شنیده ایم :

 - تا با هردو چشمم نبینم باورم نمیشه !

 - چشم و دل پاک است 

-  چشم و دل سیر است 

 - چشم هایش آلبالو گیلاس می چیند ....

« چشم » عضو مهمی از بدن است که همیشه آرزوی سلامتی این عضو مهم از بدن را برای همگان داریم . 

شعر هم ازش زیاد گفته شده :

هوا آرام
شب خاموش
راه ِآسمان ها باز

خيالم 
چون کبوترهاي وحشي مي کند پرواز
رَوَد آنجا 
که مي بافند کولي هاي جادو، گيسوي شب را

تنم را 
از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهي خواند............             فریدون مشیری

کسي باور نخواهد کرد
اما من به چشم خويش مي بينم
که مردي پيش چشم خلق بي فرياد مي ميرد
نه بيمار است
نه بردار است  ......                             فریدون مشیری

سيه چشمي به کار عشق استاد
مرا درس محبت ياد مي داد

مرا از ياد برد آخر ولي من
بجز او عالمي را بردم از ياد                    فریدون مشیری 

اینم یه شعر پر از « چشم » !  از سعدی :

 

ای چشم تو دلفریب و جادو               در چشم تو خیره چشم آهو

در چشم منی و غایب از چشم         زان چشم همی‌کنم به هر سو

صد چشمه ز چشم من گشاید            چون چشم برافکنم بر آن رو

چشمم بستی به زلف دلبند                هوشم بردی به چشم جادو

هر شب چو چراغ چشم دارم                  تا چشم من و چراغ من کو

این چشم و دهان و گردن و گوش          چشمت مرساد و دست و بازو

مه گر چه به چشم خلق زیباست             تو خوبتری به چشم و ابرو

با این همه چشم زنگی شب                  چشم سیه تو راست هندو

سعدی بدو چشم تو که دارد                  چشمی و هزار دانه لولو

 

اما چشم ها اعضایی هستند که تو را غافل می کنند . مراقب این نقطه ضعف چشم باشید ... یکبار که چشم هام رو بسته بودم و به صداها گوش می دادم این موضوع رو فهمیدم که دیدن من رو مطمئن کرده ار انفاقات دوروبرم ... بی توجهی من به خاطر دیدن خیلی خیلی زیاده ! من خیلی از صداها رو به واسطه این که محیط رو تماشا می کردم ، نشنیدم که اتفاقا اون صدا خیلی بیدارگر و مهم بوده . خیلی از اتفاقات رو متوجه نشدم ، چون چشم هایم مرا به رویایی دور برده بودند .... وقتی چشم هام رو بستم و گوش کردم صدای عزیزانم رو شنیدم و چقدر از شنیدم اون صدا ، لذت بردم . وقتی چشم هام رو بستم و توجه کردم ،‌فهمیدم چقدر توجه ام بالا رفته و خوب می فهمم ....

چشم ها فریبنده اند . گاهی برای دور شدن از روزمرگی ،‌چشم هاتون رو ببندید و بیشتر گوش کنید . چشم ها باعث غفلت شما از خیلی موضوعات می شوند . چشم ها شرایط اطمینان رو بالا می برند که شاید چندان مطمئن نباشند . برای اطمینان باید تمرکز داشت نه چشم . مراقب غفلت برانگیزی چشم هایتان باشید ...

 

 

 

دست پرورده کانون پرورش فکری !

 Image result for ‫كانون پرورش فكري كودكان تهران‬‎

 

سر خیابان ابطحی که محل زندگی ما بود ، یک جای خیلی قشنگ و باصفا بود به اسم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  . چه قدر من این محل را دوست داشتم خدا می داند .کتاب‌هایی که از آن جا امانت گرفتم و خواندم هنوز به خاطر دارم و موضوع آن ها را هرگز فراموش نمی کنم .فیلم ها و کارتون ها و نمایش هایی که در این محل به نمایش درآمد ، جزو بهترین خاطرات و چیزهای دیدنی در زندگی من بوده اند . من واقعا کانون را دوست داشتم با آن که مدرسه مان هم واقعا دوست داشتنی بود و معلمانی داشت که پایه های شخصیتی و فکری مرا به درستی ساختند و من همیشه مدیون آن ها هستم .اما کانون واقعا جای دیگری بود ......

حالا که خودم معلم شده ام ،‌حتی وقتی در روستاها هم بودم ، کاری کردم که بچه ها هم با این جای خیلی قشنگ و دوست داشتنی آشنا شوند . سال 83 ، وقتی بچه ها را با مینی بوس یکی از اولیا به شهر منطقه خدمتم بردم ، بچه ها تمام خاطره آن روز را در نقاشی هایشان می آوردند و از آن ها لذت می بردند ....

وقتی به شهر خودمان هم منتقل شدم که دیگر ،یک پای ثابت گردش های علمی ما کانون پرورش فکری کودکان بوده و گاهی احساس می کنم کتاب های خواندنی کانون برای من همیشه حکم شیرینی های بسیار خوش مزه ای دارد که من از خوردنشان هیچ وقت سیر نمی شوم . آن قدر به کانون رفتم که آخر سال قبل مدرسه مان  همسایه دیوار به دیوارش شد و من کلاس های زیادی را در آن جا برگزار کردم .حتی یکبار بچه ها رو به کانون پرورش فکری مرکز استانمون هم بردم تا با فعالیتهای بیشتر دیگر کانون ها آشنا شوند .

امسال که مدیر شدم هم قبل از شروع مدرسه ها رفتم سراغ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان . مدیر کانون که دیگه خیلی وقت هست با هم رفیق شدیم ، با دیدن من فهمید باز هم برای چیدن برنامه ها به کانون رفتم .وقتی ازشون خواستم مدرسه ما رو که این بار خیلی فاصله دارد با کانون باز هم زیر پرو بال خود بگیرد ، با نهایت فروتنی قبول کرد و کلی هم تخفیف قائل شد . من ازشون خواستم برای امسال دو مهارت رو برای بچه ها بیشتر در نظر بگیرند : یکی ایفای نقش مثلا در تئاتر و دیگری نویسندگی . مربیان هم با لطف خودشون قبول کردند .البته شاید فعالیتهایی که من در نظر گرفتم از قبل تا حالا جزو شناسایی استعدادهای برتر و هدایت آن ها بوده است ، اما هرچه که بوده بچه ها بسیار راضی هستند و خانواده ها تا به حال برای تشکر از این کار چندین بار به مدرسه اومدند و اظهار رضایت کردند . به خصوص کتابهای کانون براشون خیلی جالب تر بوده .

 

گرچه اگر حمل برخودستایی نباشد ، بیشتر مطالب و پیشنهادهایی که در این وبلاگ منتشر کرده ام ، می بینم که موضوعی شده است که دیگران روی آن کار کرده اند و در دیگر فضاهای مجازی منتشر کرده اند بدون ذکر منبع !! ،‌اما به خاطر آن که « دست پرورده کانون پرورش فکری » هستم ، می خواهم این پیشنهاد را داشته باشم .این موضوع را به مدیر کانون هم گفته ام که بودجه اش حالا بسیار کمتر از سالهای قبل شده و اوضاعشان از مدارس بدتر است :

 

« خواهش می کنم این مدارس را به خصوص ابتدایی ،‌جمع کنید و بچه هایتان را به « کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوانان » بفرستید .... ببینید که بچه ها در این کانون های سرشاز از دوستی و محبت چقدر قشنگ و عاشقانه می آموزند و چه قدر مهارت ها را با عشق دنبال می کنند .... این کانون ها هم اکنون فضایی هستند که بچه ها در آن کودکی واقعی را تجربه می کنند .....کتاب ... داستان .... نمایش ....گروهی نشستن و گروهی کار کردن .....یادگیری های خلاق ...نوشتن .... و ....و ..... و ......

اگر کودکی را دوست دارید ، مدرسه ها را جمع کنید .در مدرسه های پر استرس و اضطراب را ببندید و بچه هایتان را به این کانون های باصفا راهنمایی کنید .

 

از این جا از تمام دست اندر کاران و مسئولین کانون های پرورش فکری کودکان و نوجوان ، به خصوص کانون هایی که همیشه کمک کننده و همراه من بوده اند ،‌تشکر می کنم و امیدوارم پاینده و جاویدان باقی بمانند ....

 

 

فقط پیشگفتارش یک دنیا سخن دارد

 

کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان از دکتر بهشتی . صدبار بخوانید و هزاران هزار نکته از آن بیاموزید . من در پایین فقط پیشگفتار این کتاب را برای شما می آورم . امیدوارم شما هم بتوانید این کتاب را مطالعه کنید و از خواندن آن لذت ببرید .

كتابى كه پيش روى شماست شامل يازده گفتار و نوشتار از آيت الله شهيد دكتر
بهشتى درباره مسايل گوناگون تربيتى است. سابقه ورود به اين قلمرو به اولين
سالهاى تحصيل دكتر بهشتى در قم باز مى گردد. ايشان، كه هم به سبب توجهى كه به
اهميت تربيت نسل جديد نشان مى داد و هم به دليل اكراه در استفاده از شهريه
طلاب، با تكيه بر دانش خود در زمينه انگليسى تصميم به تدريس در دبيرستانهاى قم
به عنوان دبير زبان انگليسى گرفت، پس از مدت كوتاهى براى مديريت دبيرستان تازه
تأسيس شده "دين و دانش" به همكارى فراخوانده شد. وى طى اين سالها، نخستين
برنامه هاى آموزشى و تربيتى مبتنى بر اصول علمى آموزش و پرورش نوجوانان
مطابق با مبانى تربيتى اسلام طراحى كرد و با دل و جان به فعاليت در اين زمينه
پرداخت. حاصل آن تلاش برنامه ريزى شده، تربيت نسلى خلاق، عالم، و پاى بند به اصول
اخلاقى بود. بعدها از ميان آن نسل نيروهاى زبده اى برخاستند كه پيش و پس از
انقلاب اسلامى، كمر به خدمت خلق بستند و در عرصه هاى گوناگون خوش درخشيدند.
دكتر بهشتى در پى ايجاد اين حركت نوين، و فعاليتهاى ديگر اجتماعى و سياسى، به
دستور سازمان امنيت رژيم ستمشاهى از خدمت در آموزش و پرورش منفصل و به
تهران تبعيد گرديد. اما با بازگشت ايشان از آلمان در سال 1349 ، بار ديگر به دعوت
همفكران خود، و به ويژه شهيد حجت الاسلام دكتر باهنر و جناب حجت الاسلام
دكتر گلزاده غفورى جهت تنظيم و تأليف كتب تعليمات دينى به همكارى با سازمان
تأليف كتابهاى درسى آموزش و پرورش پرداخت. كه دستاورد آن همكارى،
ساماندهى بنيادين آن كتابها، خصوصاً در دوره راهنمايى و دبيرستان بود كه نوجوانان تشنه
معرفت را با سرچشمه هاى ناب و زلال معارف دينى آشنا مى ساخت. در همين دوران،
با گروهى از مبارزان، در سازماندهى و توسعه فعاليتهاى "بنياد تعاون و رفاه" و
"مدرسه رفاه" و همفكرى با مدارس ديگرى كه با هدف تربيت نيروهاى متخصص
و متعهد شكل گرفته بودند پرداخت. از ديگر فعاليتهاى ايشان در اين زمينه مى توان از
تشكيل گروهى از متخصصان متعهد به منظور تهيه فهرستى از كتابهاى متناسب
براى كودكان و نوجوانان ياد كرد كه به گسترش كتابخوانى، چه در مدارس و
چه در ميان خانواده ها، كمك شايان توجهى نمود.
گفتارها و نوشتارهاى حاضر را مى توان در چند گروه قرار داد. نخست
گفتارهايى است كه بيش از انقلاب اسلامى براى اولياء و مربيان برخى مدارس
ايراد گرديده. نوشتار "عادت" ترجمه مقاله اى با همين عنوان از ويليام جيمز ،
فيلسوف و روانشناس معروف امريكايى است كه در نشريه مكتب تشيع به چاپ
رسيده است. برخى ديگر از گفتارها، از سلسله مباحث تفسير قرآن ايشان، كه به
موضوع اين كتاب مربوط بوده، انتخاب گرديده است. و سرانجام چند گفتار كه
در همين زمينه و در سالهاى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايراد شده است.
افزون بر نكات جالب و سودمند درباره تعليم و تربيت ، آنچه در لابلاى
سطور اين گفتارها و نوشتارها به چشم مى خورد، تأثير انسان شناسى دكتر بهشتى
است كه ملهم از انس و الفت ديرينه و كاوشهاى ژرف ايشان در كتاب و سنت
است كه در آن آزادى و انتخابگرى به عنوان ويژگيهاى برجسته انسان، نقشى بس
مهم ايفا مى كند. سعى دكتر بهشتى بر اين بوده كه نشان دهد بهره مندى از موهبت
خداوندى آزادى نه تنها با ديندارى و تربيت دينى در تضاد نمى افتد، كه سرشت
بنيادين روشهاى تربيتى متصف به اسلام و قرآن را تشكيل مى دهد. بنياد نشر آثار
و انديشه هاى آيت الله شهيد دكتر بهشتى اميدوار است انتشار كتاب حاضر در
جهت اشاعه اين شيوه نگرش و نيز در جهت آشنايى با بضاعت فرهنگى نهضت
اسلامى مردم ايران در آن سالها مفيد افتد. در پايان لازم است مراتب سپاسگزارى
اين بنياد را از همه عزيزانى كه ما را در جمع آورى اين مباحث يارى دادند و از
ويراستار محترم جناب آقاى مرودشتى اعلام نماييم.
بنياد نشر آثار و انديشه هاى
شهيد آيت اللَّه دكتر

دیدگاه معلم

دیروز نمودار رفتارهای پرخطر دانش آموزان دبیرستانی شهر تهران رو دیدم . خیلی موارد بود و تاسف بارتر این که درصد رفتارهای دختران به پسران بسیار نزدیک بود ! مثلا تجربه سیگار کشیدن در پسران 38/5 درصد و در دختران 32 درصد و یاتجربه قلیان کشیدن در پسران 54 درصد و در دختران 49/1 درصد و یا تجربه مصرف الکل در پسران 32/2 درصد و در دخنران 22/6 درصد (1)

شاید اگر آمارهای سال های قبل را مشاهده کنیم این رفتارها کمتر از الان و همین طور دارای موارد کم تری نسبت به حالا بودند ( رفتارهای پرخطر جنسی خیلی کم بودند ) و همین طور آمار دختران نسبت به پسران نیز کمتر بود . یک خودآگاهی در دختران موجب شده تا برای همراهی با پسران ،آن ها نیز دست به این رفتارها بزنند و همین طور مواردی مثل بی توجهی اولیا نسبت به رفتار دخترانشان و .... و .... و متاسفانه آموزش های مدرسه !!

چه اتفاقی در مدرسه ها می افتد که بچه ها به جای تربیت درست روز به روز بر رفتارهای پرخطرشان افزوده می شود ؟ چرا برنامه های مناسب برای مقابله با برنامه های نامناسب ماهواره ای چیده نشد ؟ چرا گوش ها بسته شد و چشم ها کور تا حقایق را نبینند و نخواهند بشنوند و هم چنان بر مواضع کهنه و پوسیده خود پافشاری کنند ؟ آیا هنوز شما " معاون پرورشی " را در مقام شخصی می دانید که مدام از تولد و شهادت امامان و انبیا صحبت کند ؟ ( ارزش امامان به روز تولد و شهادتشان نیست ) و یا منبر موعظه و نصیحت باز کند و نوجوانان روزگار خود را که با هجمه ی فرهنگ های گوناگون از کشورهای مختلف روبرو شده اند را با سخت گیری در مورد رنگ مانتو و لباس تربیت کنند ؟ چرا آموزش و پرورش نتوانست با زمان پیش برود و در ایستگاه اول توقف کرده و نیروهای انسانی خود را برای تربیت فرزندان کشور خود که باید جامعه را بسازند ، آموزش لازم نداد ؟ چرا وقتی واقعیاتی اینچنین در جلسات گفته می شود صدای هیس هیس مسئول دست نشانده از نماینده تازه رای آورده ی مجلس ، بلند می شود تا هم چنان خواب عمیق مربیان را فرابگیرد و آن وقت دشمن بیدار ، دست به کار شده و نیروی جوان ما را به تاراج ببرد ؟ معاونین پرورشی در این زمان بایستی برنامه های متفاوتی برای آشنایی با روحیه بچه ها داشته باشد . دیگر بچه های ما دوست ندارند نصیحت های خاله زنکی بشنوند .آن ها ماجراجو هستند و طالب برنامه های جذاب و هیجان انگیز ! فضای مدرسه برایشان کسل و رخوت انگیز است وکنکور هم هیچ انگیزه ای برایشان تولید نمی کند ! ( چون سیل بیکاران را در جامعه مشاهده می کند ) .چرا به فکر آموزش اولیا همراه با بچه ها نیافتادند و هنوز هم که هنوز هست اجازه می دهند اتفاق های ناگوار بیافتد تا بعد به مجازات بپردازند !! وقتی دیدند اجباری کردن حجاب تاثیری در روند انتخاب حجاب نداشت ،چرا باز هم بر سر مداس می نویسند وارد شدن به این مدرسه با چادر اجباری است !!!! پدری را دیدم که می گفت : من دوست ندارم دخترم چادر سر کند و هیچ وقت هم زیر بار قانون این مدرسه نمی روم ! .... و خیلی از دخترها هم دم مدرسه چادر سر می کنند و دم مدرسه هم چادر از سرشان برمی دارند !! 

واقعا آموزش و پرورش ما در خواب زمستانی فرو رفته و نمی خواهد از این خواب شیرین بیرون بیاید تا مبادا مسئولیتی بر گردنش بیافتد !! مجبور شود به خاطر آن تقاضای بودجه کند و اعتباراتی برای وزارت دست و پا کند . آموزش و پرورش که منفعل شد ، نهادهای غیر رسمی که صلاحیتشان مورد تایید نیست ،شروع به کار می کنند و هزینه را از پدرومادر می ستانند تا فرزندشان را نخبه و باهوش باربیاورد و چه در این مکان ها می گذرد ... خدا می داند !

سخن دیگر این که فکر می کردم چرا رابطه خوبی بین معلم و دانش آموز به ویژه در دوره دبیرستان نیست . چند مدت است که براین موضوع متمرکز شده ام . این موضوع در شهر ما که در همه دبیرستان هایش صدق می کند ، در شهرهای دیگر نمی دانم !

رابطه خوبی بین معلم و شاگرد نیست ،چون متاسفانه معلمان از موضع قدرت به دانش آموز نگاه می کنند و فکر می کنند از لحاظ علمی صلاحیت بالایی نسبت به دانش آموز دارند و این حس غرور و تکبر ، دانش آموز را از معلم زده می کند و به او اجازه نزدیک شدن به معلم را نمی دهد مگر برای گرفتن نمره !! غرور و خودبرتربینی معلمان ، به ویژه دبیرستان ،حس دلسوزی را از وی گرفته و تنها به مانند یک ربات وارد کلاس می شوند و مطالب کتاب را به سرعت روخوانی می کنند و کتاب های گاج و گام به گام و خیلی سبز را داخل کیف بچه ها می گذارند برای تمرین بیشتر !!!!! و بعد تا جلسه بعد به همین منوال ! من نمی دانستم که معلمی این قدر پز و غرور دارد و معلم ها چرا فکر می کنند به واسطه یک مجوز ورود به کلاس خدای دانایی شده اند و هیچ کس نباید به آن ها نزدیک شود و او را به مانند بت بپرستند ! و همین رفتارهای خودپسندانه ( که با همکاران خود نیز دارند متاسفانه ) موجب عدم اعتماد بچه ها به آن ها و دوری از معلم و در نتیجه نپذیرفتن آموزش های لازم برای این کار است . معلمان عزیز دبیرستانی ( همه را منظورم نیست ) لطفا دماغتان را کمی پایین تر بگیرید که در دانش و علم و دانایی از تکنولوژی عقب مانده اید ، چرا که الان علم روانشناسی و مهارت های اجتماعی دارد می تازد و شما هنوز آن ها ر ا یاد نگرفته اید . مهارت ارتباط درست با بچه ها را ندارید ،مهارت ایجاد جو کلاس دوستانه و ارتباط بهتر با بچه ها را ندارید ، مهارت مطالعه علم روز را ندارید .....

بیدار شوید !! ازین خواب غفلت و خودپسندی بیدار شوید !

 

 

..............................................................

1- منبع داده ها : رشید،خسرو."رفتارهای پرخطر در بین دانش آموزان نوجوان دختر و پسر شهر تهران". در رفاه اجتماعی،تابستان 94،شماره 57    : 56-31

خسته نباشید....

امروز درددل یک معلم از ارومیه را مبنی بر آمدن نظام 6،3،3  می خواندم که موجب هرج و مرج شده و باعث شده معلمان به غیر از تخصص خود وارد کلاس های درس شده و معلمان دبیرستان به ابتدایی وارد شوند . رشته های نامرتبط ، آموزش بچه ها را در درس های تخصصی به دست بگیرند ، همانند پزشک متخصص چشم که بخواهد به کار دندان پزشکی بپردازد ! ( عجب اوضاع قاراشمیشی داریم در این وزارت آموزش و پرورش ! )

اما ......

اما به نظرم این اوضاع یک حسن بسیار بزرگ و نتیجه ای بسیار قابل توجه برای متولیان امر دارد و آن این که :

 

" همه ادعا دارند تدریس در دوره ابتدایی بسیار مشکل بوده و کار هرکسی نیست . "

حتی یک نفر هم از دوره دبیرستان که من با آن ها هم صحبت شدم ،نتوانسته به این اذعان نرسیده باشد و همگی بالاتفاق عقیده داشتند ، همیشه تدریس در دوره ی ابتدایی را بسیار سهل و آسان می پنداشتند و اکنون که وارد این عرصه شدند با مشکلات تدریس در این دوره آشنایی پیدا کردند و می دانند که یاد دادن مفاهیم با زبانی کودکانه به بچه های دوره ابتدایی بسیار سخت تر از آن چیزی است که فکرش را می کردند ....

 

" معلمان ابتدایی ، خدا قوت و خسته نباشید "

یک عالمه کار !

اسم مدرسه ای که من امسال در آن مشغول به کار می شوم "پروین اعتصامی " است . اول این که از انتخاب این اسم برای یک مدرسه دخترانه خیلی خوش حالم . بزرگترین کمکش می تواند به من این باشد که می توانم حکایت های زیبای پروین را برای دختران مدرسه ام بخوانم .

 " مدیر " این مدرسه خالی از هرگونه امکانات ( فقط ساختمان ) اول از همه جرات می خواست که با تلقین های زیاد اداره ای ها این جرات به من تلقین شد .آخر کدام آدم عاقلی مدرسه را خالی تحویل می گیرد ؟ ...اما مگر در آموزش و پرورش غیر از این امکان دارد ؟! فقط چشم به دست خیرین داشتن . از مدیر هم وام قرض الحسنه و گاهی اوقات بدون بازگشت !! گرفتن هم از دیگر اقدامات یک وزارت موفق آموزش و پرورش است . تمام خدمات را بدون دستمزدی انجام دادن و حقوق های آن چنانی نصیب دیگران شدن هم در مورد مدیران مدارس در حال حاضر کاملا صدق می کند . اما در رسانه ها خوب می توانند اعلام کنند که حق گرفتن هیچ کمکی از اولیا را ندارید !! و بعد بودجه ای هم نداریم برای مدارس واریز کنیم !! واقعا هنرهای مدیریت آموزشی در این جا باید به بهترین وجه رونمایی شود . دست خالی و طرح های بی حساب و کتاب وزارت و ( با کمال پررویی ! ) انتظار اجرا شدن طرح ها .....

خلاصه امسال " مدیر " یک مدرسه شدم .در حالی که الان دارم به سماور و استکان و چایی و قند فکر می کنم تا فردا معلمانمان بدون چایی نمانند ، به این هم فکر می کنم که با این بودجه ناچیز دیگر چه چیزی می توانم بخرم ؟ من هنوز حتی یک کمد ندارم که پرونده های بچه ها را از خانه به مدرسه انتقال بدهم و داخل کمد بگذارم !!

گرچه با همه این اوصاف جشن شکوفه ها را هم گرفتیم ( از همان محل وام قرض الحسنه از طرف جیب مدیر ) اما هیچ کس از طرف اداره نپرسیده : خانم ! شما الان بدون هیچ امکاناتی برای مدرسه ، سال تحصیلی را چطور شروع می کنید ؟!! خدا ...... کناد .
 اما هرکسی جای من بود با دیدن چهره های معصوم بچه ها و پدرومادرهایی که با هزار امید بچه هایشان را به مدرسه می فرستند ، دست از کار برنمی داشت  .من هم انگار کردم جزو گروه بسیج سازندگی شدم و دست به کار شدم . اقدامات زیادی برای راه اندازی این مدرسه انجام دادم . از نامه نوشتن به شورای شهر و شهرداری تا دنبال تشکیل کتابخانه و اتاق ورزش برای مدرسه .

فکر نمی کنم بتوانم فراموش کنم که بچه هایی که روز جشن من در مدرسه دیدم ، به دنبال کشف و پرسشگری و بازی و تجربه و یادگیری هستند . باید به این روحیه بچه ها بیش تر دقت کنم .

با این حساب کار زیاد دارم ، یک عالمه کار !!!

( به دنبال خیرین  مدرسه یار هم باید باشم )

کشف حجاب !

هر کسی کلمه " کشف حجاب " را که می شنود بلافاصله ، کارهای رضاخان و زنان بدون چادر و مقنعه به خاطرش می آید .

"کشف حجاب " به معنای تغییر در نوع پوشش بود و رضاخان می خواست با متحدالشکل کردن پوشش ها ، تمدن رو به ایران بیاورد و این اصطلاح بعد از برداشته شدن چادر از سر زن ها به معنای "بی حجابی " رواج پیدا کرد .

این کار رضاخان را غیر از اجبار و زوری که برای برداشته شدن چادر به کار برد ، در نظر بگیریم که واقعا او چه نوع پوششی را برای مردم کشورش می خواسته  ؟ .... این اشتباه رضاخان بود که فرم لباس های زیبای ابرانی را فراموش کرد !! ( گفتم که اجبار و تهدیدش بحث جداگانه ای است که کار نادرستی بوده ) چرا با آن که زنان ایرانی حتی اگر چادر به سر نمی کردند ، باز هم با لباس های محلی که داشتند ، حجاب خوبی برایشان محسوب می شد ، دوباره سراغ لباس های اروپایی رفت ؟ چه بسا که اگر رضاخان بر داشتن لباس های قومی محلی تاکید می کرد اوضاع کمی بهتر بود . شما لیاس های اقوام کرد ، گیلک ، بلوچ ، ترک، لر و .... را بررسی کنید . همه محجوب و پوشیده و با پوشش سر همراه بوده اند .

از چه زمانی این لباس های زیبای محلی از ما گرفته شد ؟ لباس هایی که وقار و متانت یک زن را به همراه داشت و نجابت او را نشان می داد . پیراهن های زیبایی که می توانست حجاب کامل هم باشد و در عین حال وقار و متانت زن را حفظ کند ( چون بیشتر بر پوشش زنان اعتراض دارم ، از لباس های خانم ها صحبت می کنم ) .

واقعا جای این لباس های زیبا را چه چیز گرفت و چرا ؟ ...چرای آن شاید معلوم هست و برمی گردد به حاضر شدن بیشتر زنان در ادارات و اجتماع .

حتما از راه مانتو و شلوار خواستند لباس های متحدالشکلی را برای بودن در این سازمان ها برای ما ترسیم کنند . مانتوهایی که روز به روز تنگ تر و کوتاه تر می شود و بر بدن نمایی آن ها افزوده می شود . دیگر دیرزمانی است که مانتو و شلوارها به خارج از ادارات و مکان های رسمی راه پیدا کرده و همه جا پوشیده می شود . ..شلوارهایی که " شلوار لی " آن منفور بود( ولو گشاد و مدل خمره ای ! ) و پوشیدن آن خطای بزرگی به حساب می آمد به خصوص در مدرسه ها، دیگر الان اثری از این شلوارها نیست و به ساپورت تبدیل شده و مانتوی دگمه دار هم پیدا نمی شود !

این نوع مدل مانتوها و شلوارها نکات ظریفی را بیان می کند که ما از آن کمی غافل مانده ایم و آن این که " مانتو و شلوار به خاطر دوخت متناسب با مکان اداری آن ، با ذوق و قریحه زن ها جور در نمی آمد و آن را چندان بر تن خود نمی پسندیدند به خصوص در هر محفلی ! بنابراین شروع کردند به طراحی مانتوهایی که به بلوز و شلوارهای فرنگی شبیه تر باشد و آن ها را خوش تیپ نشان دهد ! " و همین شد که مانتوها به مدل هایی تبدیل شدند که شما در حال حاضر می بینید و آن را کرد که رضاخان مایل به انجام آن بود !!!

حالا من خیلی وقت است که دلم برای پیراهن های زیبایی که می پوشیدم تنگ شده .لباس هایی که به خوبی مرا می پوشاند در حالی که زیبایی داشت و متانت و وقار یک خانم را هم می رساند . " کشف حجاب " در این سال های متمادی و داشتن لباس های ناهنجار به جای لباس های متحد الشکل ، مرا محزون و غمگین کرده و در کنار مردهای سرزمینم این پوشش ها ست که به سخره ام می گیرند ....

من دلم برای لباس های زیبای سرزمینم تنگ شده .....

جوابی که من باید اون دنیا پس بدم

پیغامی که مثلا به طور خصوصی برای من ارسال شده و هر کسی ممکنه از این دست پیغام ها دریافت کنه ( که الان تو صفحه های ایناستاگرام فراوان دیده می شود ) و من در ذیل این متن برای شما می آورم ، نشان دهنده این هست که معلمان و خانواده در تربیت فرزندانشان موفق عمل نکرده اند . این نتیجه همان رقابت های سیاهی است که بین بچه های معصوم به راه انداخته شد تا معلم خودش را فعال و موفق جلوه دهد و دانش آموز را انبار حجم وسیعی از " محتوی " هایی که زیاد به کار مهارتهای زندگی اش نخورد ، بسازد ! آن هم به زور " نمره " !!! شعار این جور معلم ها و اولیا برای توجیه رفتار نادرست خودشان هم این بود که : " تا نمره نباشد که بچه درس نمی خواند " !! . همان طور که در مورد تنبیه بدنی قانع نشدند و آن قدر به کار خودشان ادامه دادند تا فرزند سرخوده شان پر از ناراحتی ها و اختلال های رفتاری وارد جامعه بشود و آن وقت جوامع پیشرفته که همیشه از " تغییر " استقبال کرده اند و گفته های متخصصانشان را قبول کردند ، دارای جامعه ای شاداب و روح قانون پذیری و دارای مهارت های اجتماعی شوند و ما هرسال به خاطر فحش های رکیکی که از مردم " کشورمان " در صفحه های اجتماعی افراد مشهور خارجی ! می بینیم از خجالت آب شویم و دیگر نتوانیم از تمدن چندین !!هزار ساله خود دم بزنیم . من که از قانع کردن معلمان و همکاران خودم برای روش های تدریس خودشان و مهم تر ارزشیابی از دانسته های دانش آموزانشان ،هنوز خسته و درمانده شدم ، همین مانده بود که جواب کسانی را بدهم که از دیدن دو تا خط و نوشته فکر می کند ما از این راه "پول " در می آوریم !!

این همه موسسات هوش پروری و پرورش استعدادها و خلاقیت ها که با روح و روان بچه های ما بازی می کنند را کنار گذاشته و آمده چسبیده به دو تا خط ما که معلم ها بهتر می توانند آن را درک کنند و حقیقت آن را دریافته و به کار ببندند !

همین خود هشداری است برای معلمان که چرا نتوانسته اید برای موقعیت معلمی خود حرمتی باقی بگذارید و با های و هوی حقوق هایتان در هر محفل بی ربط به موضوعتان ،باعث شدید ملت فکر کنند با دو تا نوشته می توان چاپید !! و اصلا این تذکرها به آن آقای دارای حقوق نجومی !! داده نمی شود .

نه خانم و یا آقای ترسو که حتی جرات نداری اعتراضت را رو در رو و با نشانی درست و نه اسم های پیام و سامان ، برای من بیان کنی ! صحبت هایی که خواندی در حد تخصص و درک شما نبودکه اظهار نظر کردی . بلکه معلم هایی که دارند بچه های لوس و ننر و پرتوقع شما را در کلاس ها تربیت می کنند و با همه سختی هایی که از متولی این سازمان ! می کشند باز هم محبت را از فرزندت دریغ نمی کنند ، بهتر می دانند که " تکریم شخصیت فرزند " نه نمره های 20 اوست بلکه در توضیحاتی است که در برگه پیشرفت تحصیلی او می آید و تمام استعدادهای زیبای او را به تصویر می کشد . تا بداند مسیر واقعی او در زندگی کجاست ....

 

 

شما این کامنت را ببینید و قضاوت کنید :

 

یچاره کردید معلم ها را با این سیستم داغون تون..بابا بسه دیگه ...چقدر میخواین چرت و پرت بنویسین و از این راه بخورین! کمتونه؟!
تا حالا تو خودت کلاس ابتدایی رفتی و تدریس داشتی که این خزعبلات را سرهم می کنی؟خودت از پس دو تا بچه توی خونه بر می ایی که توی وزارت دم از فنلاند و ژاپن می زنی؟1ز شما ها و ما ها را چه به پیشرفت؟معلم با 40 تا دانش آموزان باید چکار کنه توی کلاس با 40 دقیقه وقت..؟
با این کلاسهای آشغال و این دوره های پوسیده ضمن خدمت و این استادای مغرور هیچ بلد و این فضای های آموزشی خراب...! معلم چه غلطی کنه؟
بابا از خواب بیدار شید.چقدر از پول فروش این کتابها دستت اومده ..بابا اون دنیا باید جواب بدی بدبخت..حرام نکن این زندگی را برای خودت و خانواده ات...دعای خیر برای خودتون بخیرن نه لعن و نفرین...

 

دشواری آموزش علوم تجربی

 

پیش گفتار

 " امروزه همگان معتقدند که آموزش علوم تجربی به کودکان،هم‌زمان با پرورش مهارت‌های فکری و عملی و نگرش‌ها ،تفکرات کودکان را نسبت به جهان اطراف شکل می‌دهد.معلم در روند تقویت نگرش‌ها و مهارت‌های علمی کودکان نقشی ویژه دارد؛چرا که چگونگی انجام فعالیت‌هایشت که دربهبود مهارت‌های یاد شده مؤثر است ،نه محتویات کتاب علوم تجربی آنان.هدف اصلی این کتاب،کمک به معلمان در آموزش علوم تجربی و پاسخ دادن به پرسش‌هایی است که در فرایند آموزش با آن‌ها روبه رو می‌شوند ودر کمتر کتابی به این پرسش‌ها پاسخ داده شده است." ....

 " خانم طاهره رستگار " مترجم کتاب " دشواری‌های پرداختن به آموزش علوم تجربی " ، این مطالب را در پیش‌گفتار کتاب مزبور نوشته‌اند . ایشان در ادامه‌ی این مطلب بیان داشته‌اند :

...." در بخش‌های مختلف این کتاب نقش معلم از جنبه‌های مختلف زیر در آموزش علوم تجربی به دانش‌آموزان دوره‌ی ابتدایی مورد بررسی قرار گرفته اس:شروع کردن کار،روش پرسش کردن،تشویق کودکان به یادداشت برداری از کارهایی که انجام می‌دهند و کمک به آنان در پرسیدن،مشاهده کردن،طراحی فعالیت‌های پژوهشی و اهمیت دادن به عقاید کودکان.مؤلف این کتاب که سال‌ها با این پرسش‌ها درگیر بوده است ، در مجموعه مقالاتی که به زبان ساده نوشته شده و فضاهای کلاسی که برای معلمان بسیار آشناست ،تجارب باارزش خود در زمینه‌ی آموزش و فراگیری علوم تجربی به کودکان را به همه‌ی معلمان علوم تجربی تقدیم می‌دارد. ....."

 

اسم این کتاب فوق العاده " دشواری های پرداختن به آموزش علوم تجربی " ، نوشته : وین هالن ، مترجم : طاهره رستگار ، از انتشارات مرکز نوآوری های آموزشی مرآت می‌باشد .

توصیه می‌کنم به معلمان عزیز این کتاب ارزشمند را تهیه کرده و بخوانند .

به این آدرس نیز می‌توانید مراجعه کنید :

www.ulum.yadgirandeh.com

 

 

الگوی تابستانی

چگونگی گذراندن اوقات فراغت دانش آموزان در فصل تابستان !!!

 

اوایل خرداد امسال قبل از تعطیل شدن مدرسه ها ،با بچه های کلاس برنامه ای ترتیب دادم که از تیر تا شهریور ماهی دوبار همدیگه رو ببنیم . این برنامه توسط مدیر محترم مدرسه مون تایید شد و من تا الان خداروشکر خلف وعده نکردم و همه کلاس ها رو حاضر شدم . تنها دو جلسه برای شهریور مونده .

برنامه هم این بود که تو این جلسه ها ، هم تمرینی داشته باشیم برای درس ریاضی و فارسی و هم یک بازی خوب ! تا الان هم بیشتر بچه ها اومدند و از این برنامه ها راضی بودند .البته بیشتر رضایت خاطرشون هم این بوده که همکلاسی هاشون رو تابستون هم می بینند و کمتر دلتنگ میشوند . من هم از دیدنشون خوش حال می شدم .

تو این مدت در کلاس های تشکیل شده ، روی درس " الگوهای عددی " در ریاضی بیشتر کار کردیم و بچه ها بهتر یاد گرفتند و متوجه موضوع شدند . با مطالعه ای که در کتاب جدید ریاضی ششم داشتم متوجه شدم بر روی این درس و همین طور " مفهوم عدد " بیشتر تاکید شده است . 

برای شناخت بهتر الگوی عددها ، من برنامه رو این طور پیش بردم : از مربع ها و پیدا کردن محیط اون ها استفاده کردم (در صفحات اول کتاب ریاضی پنجم ) و بعد الگوهایی که کلاس اول یاد گرفتند رو یادآوری کردم ( کاغذهای شطرنجی و پیدا کردن شکل بعدی که چه شکلی خواهد بود ) .بعد الگوهای مثلثی و مربعی رو معرفی کردم  و بعد که فهمیدم مفهوم رو خوب فهمیدند ، شروع به دادن الگوها به صورت شکل کردم و از بچه ها خواستم تا الگوی اون رو کشف کنند . برای بچه ها خیلی شیرین بود این کشف مثلا می گفتند : " ساقه های این شکل از الگوی شماره شکل ضرب در دو پیروی کرده و برگهایش بر طبق الگوی مثلثی و بعد جواب ها رو با هم جمع می کردند و تعداد ( مثلا ) مربع های استفاده شده در شکل رو در شماره هر شکل پیدا می کردند . وقتی الگو رو خودشون کشف می کردند ، وقتی شماره شکل رو می گفتم سعی می کردند اولین کسی باشند که جواب رو بر اساس الگوی کشف شده خودشون پیدا کنند و بگویند .

تو این روزها دوچرخه سواری ، والیبال ،بازی های محلی هم داشتیم .البته انشا نویسی هم به روش جمع آوری اطلاعات بوده .

خلاصه روزهای خوبی تا حالا داشتیم . تو جاهایی مثل استخر و کانون پرورش فکری ،پارک و باشگاه ورزشی هم همدیگه رو می بینیم .بچه ها خوش حال میشوند وقتی معلمشون رو در خارج از مدرسه و در مکان هایی که محل بازی آن ها هست می بینند .

 

خودسازی

در لغت نامه دهخدا در مورد معنی خودسازی آمده است : « خودسازی . به تهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن ».

و آیت الله محمدتقی مصباح یزدی می گوید : « منظور از خودسازی و به طور کلی پرداختن به خویش، شکل دادن و جهت بخشیدن به فعالیت های حیاتی و تصحیح انگیزه ها و در نظر گرفتن مقصد نهایی و سوگیری فعالیت ها برای خداوند است؛ نه محدود کردن و متوقف ساختن فعالیت ها و توصیه به این‌که انسان فقط به خود بپردازد و در فعالیت های اجتماعی مشارکت نداشته باشد و عزلت گزینی رویه خود سازد » .

از نظر حضرت علی‌(ع) :در نهج‌البلاغه معرفت‌النفس و تزكيه، تذهيب و محاسبه نفس و رعايت تقوا، عمل به دستورات و معارف دينی از اصول اساسی خودسازی است و راه‌هايی همچون رعايت اخلاق، تعقل و انديشه، عبادت، توبه، ياد مرگ، پرهيز از دنيادوستی، شهوت پرستی، اميال و آرزوها و اجتناب از فخرفروشی و تكبر و خودبينی را متذكرشده‌اند. از نظر حضرت علی(ع) خودسازی، فردگرايانه نيست بلكه در ارتباط با ديگران نيز مطرح می‌شود و مقصود اين نيست كه هرگاه انسان بخواهد خود را بسازد و به اصلاح خويشتن خويش بپردازد بايد از اجتماع دوری گزيند و انزوا و گوشه‌نشينی اختيار كند.

 

هفته پیش برنامه خندوانه مهمانی داشت که واقعا به مانند گوهری در صدف نجابت و فروتنی می درخشید . آقای « حافظ ناظری » . من دوباراین گفت و گو را گوش کردم و هربار درس تازه ای می آموختم . آقای « حافظ » پیام های زیادی برای ما داشت . با وجود داشتن پدر هنرمند و فرهیخته ای هم چون « شهرام ناظری » ، سعی کرد تعلقات کاریش را جدا از شهرت پدر معرفی کند و به واقع هم چنین بود . « حافظ » پدر را به عنوان « پدر » که برایش بسیار ارزشمند بود به بینندگان معرفی کرد .گرچه نمی توان پرورش در محیطی که « حافظ » در ان رشد یافته بود را نادیده گرفت ، اما « حافظ » تصمیم دیگری برای رسیدن به خواسته ها و اهدافش داشت . او به تنهایی راهی خارج از کشور شده و به قول خودش پنجاه درجه زیر صفر .....کارش شروع می شود . مطالعه، تحقیق ،تحصیل در رشته مورد نظر ،تلاش بی وقفه و رسیدن به مرحله ای که برای اولین باردر خاورمیانه کمپانی بزرگ معروف و مشهور در دنیا ، آثار « حافظ » ایرانی را منتشر می کند ! به طوری که 7 هفته این اثر روی بورس بوده و متقاضی داشته است . فواق العاده ...فوق العاده است این همت و به این می گویند : « خودسازی »!!!

چه خوب بود همه جوانان ما به این نکته توجه می کردند که حافظ با نام و نشان پدر به این مهارت و افتخارآفرینی دست نیافت .بلکه خواست و خواست تا تکیه کند بر خود و توانایی های خودش . 

کاری که الان بسیار به چشم می خورد که جوانی مانند انگل به فردی که مانند منبع رسیدن به آرزوها به نظر می رسد می چسبد و به این وسیله می خواهد برسد به خواسته هایش . نمی دانم این رسیدن برای او لذت دارد یا نه ؟ اما اگر من بودم هیچ لذتی از این رسیدن نمی بردم .چون این خودم نبودم بلکه توانایی شخص دیگر مرا به این مرحله رسانده ....

نمی گویم از کسی کمک نگیریم ،نمی گویم مشورت را نادیده بگیریم ،نمی گویم وجود اجتماعی را فراموش کنیم ،بلکه می گویم از موقعیت کسی برای رسیدن به اهدافمان این قدر سوء استفاده نکنیم . 

 

گفت با درویش روزی یک خسی،

که تورا آنجا نمی داند کسی.

گفت او گر می نداند عامیم،

خویش را من نیک می دانم کییم.

وای اگر برعکس بودی درد و ریش،

او بودی بنای من من کور خویش.

 

و یا ....

 

 چشم داری تو، به چشم خود نگر
        منگر از چشم سفیهی بی‌خبر
        گوش داری تو به گوش خود شنو
        گوش گولان را چرا باشی گرو
        بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
        هم برای عقل خود اندیشه کن

 « مولانا »

 

به این خودسازی فکر می کردم و این که من چه کارهایی می توانم انجام دهم تا دانش آموزانم خودساخته باربیایند ، نه آن که تا بعد از ازدواج هم به این فکر کنند که پدرومادر همواره باید محنت و زحمت آن ها را به دوش بکشد ......

از 21 به 23 نمی پرم !

شوق تغییر 23 هم به دستم رسید . این درحالی بود که من هنوز شوق تغییر 22 را کامل مطالعه نکرده بودم. برای همین سعی کردم مطالب مهمی که در شوق تغییر 22 بود را بخوانم  و بعضی از آن ها را که نخوانده بودم ،مطالعه کنم و به اتمام برسانم .

شوق تغییر 23 با موضوع « اعتماد جمعی و نگهداشت کارکنان مدرسه » ،نطالب خواندنی بسیار دارد . اما مطلبی را که می خواهم در این جا بیاورم از شوق تغییر22 است با موضوع « روان‌شناسی اجتماعی کاربردی و تربیت » .در کنار تصویرروی جلد نیز این جمله به چشم می خورد : « مدرسه به مثابه یک نظام اجتماعی با نظام‌های دیگر در تعامل است .»

این شماره از مجله با یادداشت مدیرمسئول -دکتر حیدرتورانی- آغاز شده است و از فرصت ها به جای مطرح شدن مشکل ها یاد کرده‌اند.قسمتی از نوشته ایشان مربوط می شود به نقل قوا از دکترسرکارآرانی که می گوید : « وقتی معلم ژاپنی سرکلاس درس دوره‌ی ابتدایی،خطاب به دانش‌آموزانش می‌گوید:« ژاپن خاک‌های آتش‌فشانی دارد،هر لحظه زلزله‌های 7 تا 8 ریشتری دارد،نفت ندارد،گاز ندارد، معادن مس،روی و طلا ندارد» .در آن لحظه دانش‌آموزی با حالت ناامیدی،دستش را بلند کرده و می‌پرسد : « آقای معلم! پس ژاپن چه دارد؟!».در جواب می شنود :«ژاپن تو را دارد ! » .آقای تورانی بر « خودباوری » برای توسعه و حرکت درون‌زا و به قابلیت و زایاندن رسیدن و روی پای خود ایستادن بدون تکیه بر عصای دیگران ، تأکید دارند .

 

برای اطلاع از مقاله ها و نوشته های دیگر به ادامه‌ی مطلب مراجعه کنید . متشکرم :

 

ادامه نوشته

نگاهی سطحی

شاید اگر شروع کنم به صحبت ،بگید این باز اومد غرغر کنه ..همش ایراد بگیره و اظهار ناراحتی کنه . غرغر کردن کار خوبی نیست و غیر از این که در روحیه اطرافیان تاثیر میگذاره باعث میشه اون ها هم با استرس به کار بپردازند و به کار بدبین بشن .چون تجربه کردم میگم .تو گروه دانشگاهی ما خانمی هست که برای هر تکلیف فقط نق میزنه و اونقدر نوشته های مختلف ارسال می کنه مبنی بر این که چقدر تکلیف ؟ چه طوری بنویسیم ؟ چند تا مقاله ؟ آخه از کجا بیاریم ؟ .... که روی عملکرد بقیه هم تاثیر گذاشته و باعث شده روند کارشون کند پیش بره ...حالا بماند که این خانم وقتش از همه ما آزادتره و به راحتی میتونه کاررو سر موقع انجام بده .اما معلومه برای درست انجام شدن کار و رقابت !! با دیگران که مبادا کسی از اون جلو بزنه این اضطراب ناشی از تفکرات خودش رو به ما منتقل می کنه و انگار از این فکر که آسوده میشه کارش رو به موقع انجام میده و خبر نداره با روحیه بقیه چه کرده !!!

نه !! من دوست ندارم این کار رو انجام بدم . بیام ناراحتی های خودم رو از طریق غرغر کردن و نق زدن و گریه زاری به همکارها و دوستانم منتقل کنم و بعد هم موجب ایجاد تشویش و دلهره و دلسرد شدن دیگران و بدبین شدن نسبت به کارشون بشم .بلکه انتقادی می کنم تا اشکال رو متذکر بشم و همین طور راه حلی که خودم انجام میدم و از بقیه می خوام اگر مناسب دیدند اون ها هم انجام بدهند و از کار در مدرسه و یا سازمان مورد نظر احساس لذت و شادمانی داشته باشند .

حتما شما هم همکارهایی دارید که نسبت به کاری که انجام میدهند ،دانش و آگاهی لازم ندارند و نگاهشان به شغل خودشان سطحی است ! یعنی دوست دارند فقط رفع تکلیف ! کنند و بعد برن سراغ کار خودشون .

باز اگر سر دسنگاه نشسته باشند زیاد ایجاد ناراحتی نمی کنه ، اما اگر زیر دستشون بچه هایی باشند که با چشم های مشتاق و روحیه ای پر از شادی و انگیزه برای یادگیری به یک معلم که به کلاسشون فرستاده میشه امید ببندند ، اوضاع فرق می کنه !

می دونید یکی از این نگاه های سطحی به شغل معلمی در بین معلمان چیه ؟! موضوعی است که من به تازگی ازش یک ارزیابی داشتم و نتایجش در مدرسه ما که غم انگیز بود ،امیدوارم مدرسه های دیگه نباشه .

 یکی از نگاه های سطحی معلمان به روند تدریس « ارائه ی تکلیف » به دانش آموزان است . کتاب و مقاله زیاد هست که برای شما معرفی کنم که نگاه تیزبینانه معلم به این موضوع چقدر در ایجاد فضایی خلاق و شاد و همین طور یادگیری مؤثرتر ، کمک می کند . اما موضوعی را در این جا مطرح می کنم و بعد نتایج ارزیابی را برای شما می آوزدم . مصاحبه ای که در بین 20 معلم در مورد نحوه ارائه تکالیف انجام شد ،مبنی براین که ایا با توجه به تفاوت ها فردی تکالیف ارائه میدهند و آیا بازخوردهای لازم به تکالیف داده می شود ؟ 

گروه سنی معلمان بین 27 سال تا 45 سال . قبل از شروع سوالات مصاحبه یک خواهش از آموزش و پرورش دارم .لطفا این معلمانی که به بازنشستگی نزدیک شده اند و با جمله « دیگه امسال سال آخر منه به من کاری نداشته باشید »از تکالیفی که به عهده دارند ،شانه خالی می کنند بخواهید جواب بدهند ،خوب است قانون تصویب حقوق به آن ها بگوید چون سال آخرتان است قانون حکم جدید حوصله بررسی حکم شما را ندارد!!!

سؤالات این مصاحبه :

 

برای خواندن متن لطفا به ادامه مطلب بروید :

 

ادامه نوشته

فریدون مشیری

 

 


‌ای بهار 
ای بهار 
‌ای بهار 
تو پرنده‌ات‌‌ رها 
بنفشه‌ات به بار 
می‌وزی پر از ترانه 
 می‌رسی پر از نگار 
 هرکجا رهگذار تست 
شاخه‌های ارغوان شکوفه ریز 
 خوشه اقاقیا ستاره بار
بیدمشک زرفشان 
لشکر ترا طلایه دار 
 بوی نرگسی که می‌کنی نثار 
برگ تازه‌ای که می‌دهی به شاخسار 
چهره تو در فضای کوچه باغ 
شعر دلنشین روزگار
آفرین آفریدگار 
ای طلوع تو 
 در میان جنگل برهنه 
 چون طلوع سرخ عشق 
چون طلوع سرخ عشق 
 پشت شاخه کبود انتظار 
ای بهار 
‌ای همیشه خاطرات عزیز! 
عاقبت کجا؟ 
کدام دل؟ 
کدام دست؟ 
آشتی دهد من و ترا؟ 
تو به هر کرانه گرم رستخیز 
 من خزان جاودانه پشت میز 
یک جهان ترانه‌ام شکسته در گلو 
 شعر بی‌جوانه‌ام نشسته روبرو 
پشت این دریچه‌های بسته 
می‌زنم هوار 
ای بهار‌ ای بهار ‌ای بهار

 

فریدون مشیری

کتاب های ریاضی

این پست به خاطر تقاضای یک همکار خوش ذوق که دانشجو معلم خودشان را معرفی کرده اند ، نوشته می شود .ایشان برای آموزش ریاضی کتاب های کاربردی را می خواستند . من هم چند تا از کتاب هایی که خوانده ام و بسیار مفید بوده اند را برای ایشان و همه همکاران عزیز در پایین معرفی می کنم .

 

کتابی که به تازگی منتشر شده و آن را در نمایشگاه کتاب دیدم ، کتاب ریاضیات برای معلمان در دو جلد .0 این دو کتاب را هنوز نخوانده ام )

انتشارات مدرسه مترجم :شهرناز بخشعلی زاده ،جی،ال،مارتین . گروهی از نویسندگان به سرپرستی.

 

                

 

کتاب دیگری که معرفی می کنم ، خود در پشت جلد کتاب برای معرفی اش بیان داشته است :

این کتاب بیش تر یک کتاب آموزشی عملگراست تا یک کتاب نظری اطلاع بخش .هدف اصلی کتاب این است که معلمان قرن بیست و یکم ، بتوانند دانش ریاضی خود را با انتظارات و رویکردهای نوین در حوزه ی آموزش ریاضی تلفیق نموده و در جهت آموزش صحیح مفاهیم ریاضی به کودکان ،‌مورد استفاده قرار دهند ......

اسم این کتاب " اصول آموزش ریاضی در دوره ابتدایی " است و مؤلف آن نیز آقای حمید دافعی می باشند . این کتاب قابل استفاده برای معلمان مقطع ابتدایی ،‌دانشجو - معلمان دانشگاه فرهنگیان و علاقه مندان به آموزش ریاضی می باشد . انتشارات : نشر دانش زنجان ، چاپ اول پاییز 91

 

کتاب  اصول آموزش ریاضی در دوره ی ابتدایی خرید اینترنتی کتاب

 

کتاب بعدی که بسیار مورد علاقه من است ، کمک به کودکان در یادگیری ریاضیات :پدیدآورندگان : نویسنده: رابرت ریس , نویسنده: مرلین سایدام , نویسنده: لوسی‌مود مونتگمری , مترجم: مسعود نوروزیان .موضوع : ریاضیات - راهنمای آموزشی (ابتدایی) - آموزش برنامه‌ای ،ناشر : مدرسه برهان

 

 

و کتابی که بسیار تاثیرگذار بوده و من آن را بسیار مفید به فایده دانستم :

آموزش ریاضی به کودکان دبستانی با روش کشورهای پیشرفته: قسمت اول: آموزش اعداد، جمع، تفریق، ضرب، تقسیم، قسمت دوم: کسرهای متعارفی - کسرهای اعشاری . نوشته امان الله صفوی و انتشارات رشد . ( من عاشق این کتابم)

آموزش ریاضی به کودکان دبستانی با روش کشورهای پیشرفته: قسمت اول: آموزش اعداد، جمع، تفریق، ضرب، تقسیم، قسمت دوم: کسرهای متعارفی - کسرهای اعشاری

 

کتاب بعدی که علاوه بر افزودن اطلاعات ریاضی بر دانش معلمان ،‌اطلاعات جالبی هم از روش های تدریس به دست می دهد .

عنوان کتاب :   عدد و عدد نويسي

مؤلف         :    پرويز شهرياري                                               عدد و عدد نويسي

مشخصات  :    96 صفحه/تك‌رنگ

توضیحات   :    اين مجموعه با هدف توسعه و بسط دانش پايه‌ي رياضي مورد نياز معلمان دوره‌ي ابتدايي و راهنمايي تهيه شده است. هر كتاب از اين مجموعه فقط به يك موضوع رياضي مي‌پردازد.

 

و همین طور این کتاب : 

 

ترسيم‌هاي هندسي

 

عنوان کتاب :   ترسيم‌هاي هندسي

مؤلف         :    آرش رستگار

مشخصات  :    176 صفحه/تك‌رنگ

توضیحات   :    اين مجموعه با هدف توسعه و بسط دانش پايه‌ي رياضي مورد نياز معلمان دوره‌ي ابتدايي و راهنمايي تهيه شده است. هر كتاب از اين مجموعه فقط به يك موضوع رياضي مي‌پردازد.

 

و کتابی دیگر  برای بچه ها:

طول بزرگترین کرم خاکی دنیا چقدر است؟
- میانگین قطر موی یک انسان چقدر است؟
- محیط زمین در خط استوا چقدر است؟
هم اکنون شما می تواند واسخ این سوالات و دیگر سوالات جذاب دربارۀ ریاضی را پیدا کنید.
کتاب " ریاضی برای همه بچه ها " از مسائل و فعالیت های آسان برای آشنایی شما با اندازه ها، کسرها ،نقشه ها و ... استفاده میکند.

 

 

کتاب" ریاضی برای همه بچه ها " در 192 صفحه تک رنگ با تالیف محمد الزمان بدیعی، توسط انتشارات مدرسه چاپ و عرضه گردیده است. 

 این کتاب ویژه دوره دبستان می باشد.

 

و در آخر مقاله ای که خواندنش خالی ازلطف نیست ، در این آدرس :

روش و راه کارهای آموزش درس ریاضی در دوره ابتدایی

 

 http://asrehjadid.blogsky.com/1392/08/30/post-139/

 

آرزوی موفقیت دارم برای همه همکاران گرامی .

هر لحظه ، تجربه ای تازه

چند روز پیش بود که داشتیم کتاب ریاضی رو دوره می کردیم . از فصل عدد نویسی که شروع کردیم ، رسیدیم به جدولی که ضرب در مضرب های ده را توضیح می دهد .

ابتدا جدول ضرب ها را تمرین کردیم .... هر عدد با ضرب در 10 و یا 100 و یا 100 ارزش مکانی اش به تعداد صفرها بالا می رود . مثلا 211 با ضرب در 10 از 2 صدتایی به یکان هزار و از 1 ده تایی به صدگان و از 1 یکی به ده تایی منتقل شده و در نتیجه یکان هم صفر شده و جواب 2110 می شود . چندبار بدون کشیدن جدول و نوشتن عدد بر روی تخته سیاه این بازی را انجام دادیم تا بچه ها جای اعداد در ارزش مکانی را هم به خاطر بسپرند .سؤالاتی مثل وقتی عددی در 100 ضرب شود ،صدگان آن به کدام خانه انتقال می یابد ؟ و از این قبیل ...

رسیدیم به تقسیم در جدول .تقسیم در جدول انگار نفسی تازه بود برای بچه ها !! چون عدد اعشاری و تقسیم آن را در این کتاب یاد نگرفتند اما از طریق این جدول خودشان راهی را پیدا کردند که هیجان فوق العاده ای داشت !! شما این لحظه ها را تجربه نکرده اید . لحظه هایی که انگار حقیقتی شیرین بر کسی آشکار می شود و راه حل معمایی را می یابد که مدت ها بود برایش نامفهوم و گنگ بود و حالا خودش و خودش بوده که آن را پیدا کرده و سراز پا نمی شناسد ... شاید ابوعلی سینا هم همین هیجان و شادی را بعد از خواندن کتاب ماوراء الطبیعه ارسطو پیدا کرد که بابتش به درماندگان صدقه بخشید !!!

(این روش و روشی دیگر را که هستی به ابتکار آن در روش تفریق اعداد اعشاری پرداخت برای چاپ به مجله رشد داده ام )

امیدوارم کلاس همه معلمان سرشار از این هیجان و شور و شوق ها باشید .

 

در مدرسه :

هوا که کمی بهتر شده بچه ها هر روز با خودشان توپ به همراه می آورند و در حیاط به بازی والیبال مشغول می شوند . بعضی وقت ها راهم به حیاط که می افتد ، من هم با آن ها همبازی می شوند . درکی که از این موضوع داشتم این بود که بچه های ابتدایی آن قدر به معلم خودشان اعتماد دارند و او را منبع هر کار درستی می دانند ، حتی نمی توانند قبول کنند که معلم در بازی هم اشتباه می کند !!! مدام سعی می کردند تا مبادا توپی که به سمت من می اندازند طوری باشد که من نتوانم آن را بگیرم و یا اگر به توپی نمی رسیدم تا آن را به طرف مقابل حواله کنم ، با کسی که توپ را به سمت زمین ما انداخته بود یک بدو می کردند که ...: " تقصیر تو بود که نتوانستی درست توپ را بزنی !!! " ... من هم به خاطر این اوضاع خیلی سعی می کردم تا مبادا توپی از دستم در برود . اگر توپی از سمت من به طرف بچه ای پرتاب می شد ، انگار که همای سعادت بردوششان نشسته  ....! خلاصه این که برای بچه ها سخت است باور کنند معلم شان اشتباه می کند ، حتی در بازی و توجه معلم حتی به اندازه یک توپ به سمتشان پرتاب کردن چه قدر برایشان دلنشین بود ....

همیشه دنیای بچه ها برای همین پاکی و معصومیتشان برای شیرین و دوست داشتنی است .

آمده ام چو عقل و جان

 

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم        ور تو بگوییم که نی ؟ نی شکنم شکر برم

آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان      تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم            آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن         گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم      اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند          پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم

گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود             تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد     و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام           وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من       گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم

 

دیوان شمس - مولانا

 

این غزل زیبا در آلبوم" در خیال "  ، با صدای استاد شجریان اجرا شده است.

نقش بازخورد

هفته ای که گذشت ، بین من و هستی ، من و نازنین و من و فاطمه و من و مبینا مشکلاتی حل شد . اول از نازنین شروع می کنم که بی انگیزگی او به حدی درست شد که مادرش با نهایت خوش حالی به مدرسه آمد و به افتخاراتی که دخترش کسب کرده بود ، افتخارکرد و من حس ذوق کردن او را دقیقا حس می کردم و خداروشکر...

بعد هستی که مدام نظم کلاس رو به هم می ریخت - با آن که سرشار از استعداد است - با کمی نوازش و دلداری فهمید که من تمام حواسم به فعالیت های او هست و اشتباه می کرده که فکر می کرده من توجهی به کارهای قشنگ او ندارم . و الان ساکت تر از قبل است .

و فاطمه که قرار بود من حواسم به ریاضی او باشد تا من پی ببرم که اشتباه می کردم و استعداد یادگیری ریاضی اش بالاست و این بازخورد را درست و کامل به پدرش برسانم ! و وقتی این را به گوش پدرش رساندم که پیشرفتش بهتر شده لبخند ملیحی بر لبش نشست و دست پدر را در دست و گرفت و رفت ...

و مبینا .... مبینای پراز احساس و خلاقیت . که باید آن باشد که پدرومادرش می خواهند ... از این که من احساس او را می فهمم ، راه حل هایی که برای ریاضی می دهد به مسخره نمی گیرم ، آزادی او را محترم می شمارم ... چند هفته ای هست که دیگر تکلیفش و کتاب هایش را فراموش نمی کند با خود به مدرسه بیاورد ، دیر به مدرسه نمی آید و آرامش او موجب خوش حالی مادرش بود ، اما نه در آن حد که راضی شود کارنامه اش را امضا کند ! چون عقیده داشت همه نمره ها باید خیلی خوب باشند .... 

اما جمع بندی من از کلاسم تا الان .. . هنوز برای رضوانه ساکت و نه چندان باانگیزه نتوانستم پیشرفت چشمگیری داشته باشم ، مریم هم هم چنان در پیدا کردن دوست ناتوان مانده است ، مهسای مودب و ساکت را کمتر در می یابم و بازخورد به کارهایش فراموشم می شود ، یگانه جانِ از روی کتاب گام به گام نویس ِ تمرین هایش را نتوانستم اعتمادبه نفس ببخشم .... برای همین و خیلی از کارها ....

من تابستان هم به مدرسه می روم .وقتی برنامه را به مدیر بخشیدم باورش نمی شد و برنامه را به معاون داد تا ببیند . معاون هم با صدایی همراه با اعتراض فریاد کشید : " تابستون هم نمیخوای دست از سرما برداری ؟!! " گفتم : " اگر شما راضی نباشید نمیام " .ولی فورا گفت : " نه !شما هرجور صلاح می دانید به کارتان ادامه دهید " ... شیرینی هم به من تعارف کرد .

با این که تابستان هم سرشار از کارهایی است که مورد علاقه ام هستند و دلم می خواهد به آن ها رسیدگی کنم ،‌اما کلاسم را تنها نمی گذارم . 

 

شیرین و دوست داشتنی

نوشتن از ریاضی همیشه شیرین و دلچسب است ، بخصوص هنگامی که مشغول یاددادن مفاهیم آن به دانش آموزان هستیم . حالا که ما در بخش اندازه گیری ریاضی داریم مفاهیم آن را دور می زنیم و چیزهای تازه یاد می گیریم ، اما هنوز مفاهیم اعداد اعشاری در ذهن من می چرخد و یاد لحظه های شیرین یادگیری می افتم .به درستی که یاد دادن خود موجب یادگیری است و خدا می داند که من چقدر مطلب در این صحنه های یاددهی ، یادگرفتم ....

ابتدا که می دانستم بچه ها با دیدن عدد اعشاری در بهت فرورفته و آن را عددی با ارزش بالا فرض خواهند کرد ( به خاطر دیدن عددی طولانی ) سعی کردم با ایجاد انگیزه ای قوی این مفهوم را در ذهنشان ایجاد کنم که عدد اعشاری ریز شده بین دو عدد است ! 

اول از آن ها خواستم یک تکه کاغذ را بردارند و یادشان باشد که تنها " یک " تکه کاغذ دارند . بعد از آن ها خواستم که کاغذ را به دو تکه تقسیم کنند ،ضمن آن که یادشان باشد همان یک را به دو قسمت تقسیم کردند و بعد سعی کنند آن را به تکه های کوچک تر تقسیم کنند ...و بعد ریزتر ... و بعد کوچک تر .... آن قدر که بچه ها می خواستند ریزترین کاغذ را هم با یک قیچی ذره بینی ریز کنند !!!

به بچه ها گفتم اعداد اعشاری همین خرده های کاغذ هستند که از "یک " واحد به وجود آمدند و بین دو عدد را می توان مثل همین خرده ریزهای کاغذ به تکه های درشت و یا ریز و خرد تقسیم کرد .در این صورت شما اگر سه تکه از این خرده ها را بردارید ، از " یک " واحد کمتر هستند ،‌گرچه آن ها " سه " تکه هستند ... 

مفهوم ، خوب جا افتاده بود و بچه ها شروع به انجام فعالیت در گروه هایشان کردند .البته روال کار من معمولا در ریاضی همین است . از قبل برای فهمیدن مفهوم برنامه ای می چینم و بعد وقتی فعالیت ها را به بچه ها می سپرم ، به تنهایی و به راحتی آن ها را انجام می دهند . مثلا برای آن که به نحوه پیدا کردن مساحت لوزی و ذوزنقه دست پیدا کنند ، تصمیم گرفتم در این راه آن ها را کاملا تنها بگذارم . اما برایشان توشه ی راه تهیه کردم . اول گروه بندی شدند (باید خصوصیات اشکال هندسی را خوب یاد می گرفتند ) بعد از هر گروه می خواستم در یک مجموعه ، اشکال هندسی را پیدا کرده و به دوستانشان نشان دهند . مثلا از یک گروه می خواستم لباس های دوستانشان را روی میز بریزند و شکل های هندسی را در ان ها پیدا کرده و به هم نشان دهند ...جیب ها ، گرافیک ها ، دکمه ها و .... و گروه بعد کیف من را در اختیار گرفتند و آن را زیر و رو کردند .... بعد از آن ها خواستم به طور انفرادی خصوصیات شکل مربع را بنویسند ... ابتدا روش کار و نحوه نوشتن را نمی دانستند ، اما بعد از گفتن این که ..." چهار ضلع دارد، همه ضلع هایش با هم برابر است و... " روش کار دستشان آمد و برای بقیه شکل ها خیلی خوب ، ویژگی های خاصشان را نوشتند .( اگر بخواهم در این بین کشفیات و هیجان بچه ها را بنویسم ، خودش مجالی دیگر می خواهد ) روز دیگر نوبت مفهوم محیط و مساحت بود ( در پست های قبلی یاددادن این مفهوم به خوبی توضیح داده شده است . وقتی بچه ها نحوه به دست اوردن مساحت مستطیل و مربع را یاد گرفتند ، خیلی هیجان زده بودند و برای آن که به دوستانشان نحوه به دست آوردن مساحت متوازی الاضلاع را توضیح بدهند ، سر و دست می شکستند ! اول سعی کردند مستطیل را به متوازی الاضلاع تبدیل کنند و ..... خیلی خیلی جالب بود ! چون من دیگر هیچ دخالتی برای یاددادن مساحت لوزی و ذوزنقه نداشتم و بچه ها خودشان همه کارها را انجام دادند .واقعا این لحظه ها دوست داشتنی ترین لحظه های عمر من هستند ........

 

در مدرسه :

یکی از داستان هایی که در مورد آدم برفی نوشته شده بود ( در پست های قبل نوشته ام ) به صورت کتاب داستان چاپ شد و برنده جایزه در یک مسابقه اداری شد . هستی جان ممنونم ....

 

چه کنم ؟

اگر شما می خواستید اسناد معتبری از کارهای بچه ها جمع آوری کنید که بتوانید به وسیله آن ها از بچه ها ارزیابی داشته و برایشان کارنامه تشکیل بدهید و تعداد بچه ها بالا بود ، در این صورت از چه روشی استفاده می کردید ؟

...من امسال تعداد دانش آموزانم 33 تاست .یعنی برای آن که بتوانم هم ارزشیابی توصیفی برایشان داشته باشم و هم به شناسایی استعدادها پرداخته و آن ها را به سمت و سوی مناسب هدایت کنم و هم حواسم به دانش آموزانی که دچار اختلالات یادگیری هست باشد ، این تعداد زیاد است !

چاره ای جز مشارکت جویی خود بچه ها نداشتم ، دفترچه به دست بچه ها داده ام و از آن ها می خواهم بازخوردهایی که به آن ها می دهم چه شفاهی و چه کتبی خودشان آن را در دفترچه یادداشت کرده و سپس مسئولی برای هر درس در نظر گرفته ام که این مسئول نوشته بچه ها را با گذاشتن امضا و تاریخی کنار آن تایید می کند و بعد اگر سندی بود خودشان آن را بعد از بازخورد در پوشه کارشان قرار می دهند .

این کار فواید زیادی هم داشته ، از بچه ها خواسته ام تی اگر در خانه هم کاری انجام دادند که به نظر جالب و تازه بود به عنوان یک فعالیت آن را در دفنرچه یادداشت کنند .مثلا یک داستان جالب خوانده اند ، شعری حفظ کرده و یا معنی ان را درک کرده اند و یا کاردستی قشنگی را فراهم آورده اند ، حتی از آن ها خواسته ام اگر توانستند یک روز سؤال خوبی از من در کلاس هم پرسیدند ان را در دفترچه یادداشت کنند !! و یا آزمایش را در خانه انجام دادند و نتیجه را در دفترچه نوشته و بعد اسنادش را در پوشه کار قرار دهند ...خلاصه باعث شده بچه ها تمام کارهایشان را خودشان یادداشت می کنند و به توانایی های خود هم پی می برند .علاوه بر این که اولیا هم از فعالیت های فرزندشان آگاهی پیدا می کنند .

یکی دیگر از فواید هم یادداشت روزانه و بررسی آن است که بچه ها هر روز با آن ها سرو کله می زنند .

فایده ی بزرگ تر آن که مرا از نوشتن های پیاپی آسوده کرده اند .... آرزوی موفقیت دارم برای همه دانش آموزان خوبم . پیشرفت آن ها در درس ریاضی بیش از پیش مرا خوش حال کرده است و هم  چنینی اشتیاق آن ها در زنگ انشا برای خواندن مطلبشان .