مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

از پانزدهم اردیبهشت تا اول خرداد بر شما چه خواهد گذشت

  فروردین
    
    فکر آغاز برنامه و فعالیت جدید را به دوره‌های بعد واگذار کنید، شما در موقعیت بسیار خوب مالی و فکری قرار دارید. بهتر است انرژی‌تان را صرف بودن با عزیزان کنید.
    بر درآمدتان اضافه شده و جبران همه عقب‌افتادگی‌های مالی گذشته خواهد شد. آخرین نگرانی‌تان در رابطه با عشق و ازدواج خواهد بود. ورود مسافری از راه دور، فوق‌العاده خوشحال‌تان می‌‌کند. در قبول پیشنهاد‌های شراکتی که در چند روز آینده به شما می‌‌شود دقت بیشتری به کار گیرید. ماجرایی باور نکردنی، زندگی‌تان را تحولی تازه می‌‌بخشد و از فکر و خیال رها می‌‌شوید. اگر برای کار یا شغلی مراجعه کردید در چند روز آینده جواب خود را دریافت می‌‌کنید، عجول نباشید. شریک یا دوستی که نسبت به او حساس هستید باعث دلخوری شما می‌‌شود. با او مدارا کنید تا وضع به حالت عادی برگردد. در ضمن به فکر سلامتی باشید و توکل به خدا را فراموش نکنید.
    
    
    اردیبهشت
    شاید اکنون احساس کرده‌اید که به بن‌بست رسیده‌اید و نمی‌‌توانید روی هیچ‌کس حساب کنید. البته این فکر بدی نیست که به هر کسی نمی‌‌شود اعتماد کرد. تمام قید و بندهای بیهوده را از اطراف خود جدا کرده و با تمرکز بر روی آنچه واقعا می‌‌توانید انجام دهید و هدف و روش جدید زندگی را پیش بگیرید. در زندگی احساسی اگر تصمیمات منطقی بگیرید، خودتان را خوشبخت‌تر خواهید کرد. در فشارهای شدید مالی قرار دارید، حواس خود را جمع کنید، با کمی دقت، تلاش و راهنمایی از معتمدین، فشارها از بین خواهد رفت. شخصی منتظر شماست تا خبر نهایی را از دهان‌تان بشنود. با جواب صریح به ایشان هدف زندگی‌تان را مشخص کنید. از راه دور خبردلچسبی برای شما می‌‌رسد، اگر قصد خرید ملکی را دارید زمان مناسبی است و سودی کلان عایدتان می‌‌شود. با جمعی آشنا می‌‌شوید که روحیه خوبی برای شما به ارمغان می‌‌‌آورند، شما اتکا به نفس خوبی دارید و موفق می‌‌شوید. تولدتان هم مبارک باشد.
    
بقیه ماهها اینجارا کلیک کنند

سرویس رایگان دیکشنری با SMS

شما با فرستادن یک پیام کوتاه (SMS) می توانید ترجمه لغات انگلیسی را به فارسی دریافت کنید.

اینجاراکلیک کنید

رسم عاشقی

پیر مردی بر قاطری بنشسته بود و از بیابانی می گذشت . سالکی را بدید که پیاده بود
پیر مرد گفت : ای مرد به کجا رهسپاری ؟
سالک گفت : به دهی که گویند مردمش خدا نشناسند و کینه و عداوت می ورزند و زنان خود را از ارث محروم می کنند
پیر مرد گفت : به خوب جایی می روی
سالک گفت : چرا ؟
پیر مرد گفت : من از مردم آن دیارم و دیری است که چشم انتظارم تا کسی بیاید و این مردم را هدایت کند
سالک گفت : پس آنچه گویند راست باشد ؟
پیر مرد گفت : تا راست چه باشد
سالک گفت : آن کلام که بر واقعیتی صدق کند
پیر مرد گفت : در آن دیار کسی را شناسی که در آنجا منزل کنی ؟
سالک گفت : نه
پیر مرد گفت : مردمانی چنین بد سیرت چگونه تو را میزبان باشند ؟
سالک گفت : ندانم
پیر مرد گفت : چندی میهمان ما باش . باغی دارم و دیری است که با دخترم روزگار می گذرانم
سالک گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نیک آن است که به میانه مردمان کج کردار روم و به کار خود رسم
پیر مرد گفت : ای کوکب هدایت شبی در منزل ما بیتوته کن تا خودت را بازیابی و هم دیگران را بازسازی
سالک گفت : برای رسیدن شتاب دارم
پیر مرد گفت : نقل است شیخی از آن رو که خلایق را زودتر به جنت رساند آنان را ترکه می زد تا هدایت شوند . ترسم که تو نیز با مردم این دیار کج کردار آن کنی که شیخ کرد
سالک گفت : ندانم که مردم با ترکه به جنت بروند یا نه ؟
پیر مرد گفت : پس تامل کن تا تحمل نیز خود آید . خلایق با خدای خود سرانجام به راه آیند
پیرمرد و سالک به باغ رسیدند . از دروازه باغ که گذر کردند
سالک گفت : حقا که اینجا جنت زمین است . آن چشمه و آن پرندگان به غایت مسرت بخش اند
پیر مرد گفت : بر آن تخت بنشین تا دخترم ما را میزبان باشد
دختر با شال و دستاری سبز آمد و تنگی شربت بیاورد و نزد میهمان بنهاد . سالک در او خیره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بیتوته کرد و سحرگاهان که به قصد گزاردن نماز برخاست پیر مرد گفت : با آن شتابی که برای هدایت خلق داری پندارم که امروز را رهسپاری
سالک گفت : اگر مجالی باشد امروز را میهمان تو باشم
پیر مرد گفت : تامل در احوال آدمیان راه نجات خلایق است . اینگونه کن
سالک در باغ قدمی بزد و کنار چشمه برفت . پرنده ها را نیک نگریست و دختر او را میزبان بود . طعامی لذیذ بدو داد و گاه با او هم کلام شد . دختر از احوال مردم و دین خدا نیک آگاه بود و سالک از او غرق در حیرت شد . روز دگر سالک نماز گزارد و در باغ قدم زد پیرمرد او را بدید و گفت : لابد به اندیشه ای که رهسپار رسالت خود بشوی
سالک چندی به فکر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن می دهد اما دل اطاعت نکند
پیر مرد گفت : به فرمان دل روزی دگر بمان تا کار عقل نیز سرانجام گیرد
سالک روزی دگر بماند
پیر مرد گفت : لابد امروز خواهی رفت , افسوس که ما را تنها خواهی گذاشت
سالک گفت : ندانم خواهم رفت یا نه , اما عقل به سرانجام رسیده است . ای پیرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش
پیر مرد گفت : با اینکه این هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گویم
سالک گفت : بر شنیدن بی تابم
پیر مرد گفت : دخترم را تزویج خواهم کرد به شرطی
سالک گفت : هر چه باشد گر دن نهم
پیر مرد گفت : به ده بروی و آن خلایق کج کردار را به راه راست گردانی تا خدا از تو و ما خشنود گردد
سالک گفت : این کار بسی دشوار باشد
پیر مرد گفت : آن گاه که تو را دیدم این کار سهل می نمود
سالک گفت : آن زمان من رسالت خود را انجام می دادم اگر خلایق به راه راست می شدند , و اگر نشدند من کار خویشتن را به تمام کرده بودم
پیر مرد گفت : پس تو را رسالتی نبود و در پی کار خود بوده ای
سالک گفت : آری
پیر مرد گفت : اینک که با دل سخن گویی کج کرداری را هدایت کن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو
سالک گفت : آن یک نفر را من بر گزینم یا تو ؟
پیر مرد گفت : پیر مردی است ربا خوار که در گذر دکان محقری دارد و در میان مردم کج کردار ,او شهره است
سالک گفت : پیرمردی که عمری بدین صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد ؟
پیر مرد گفت : تو برای هدایت خلقی می رفتی
سالک گفت : آن زمان رسم عاشقی نبود
پیر مرد گفت : نیک گفتی . اینک که شرط عاشقی است برو به آن دیار و در احوال مردم نیک نظر کن , می خواهم بدانم جه دیده و چه شنیده ای ؟
سالک گفت : همان کنم مه تو گویی
سالک رفت , به آن دیار که رسید از مردی سراغ پیر مرد را گرفت
مرد گفت : این سوال را از کسی دیگر مپرس
سالک گفت : چرا ؟
مرد گفت : دیری است که توبه کرده و از خلایق حلالیت طلبیده و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغی روزگار می گذراند
سالک گفت : شنیده ام که مردم این دیار کج کردارند
مرد گفت : تازه به این دیار آمده ام , آنچه تو گریی ندانم . خود در احوال مردم نظاره کن
سالک در احوال مردم بسیار نظاره کرد . هر آنکس که دید خوب دید و هر آنچه دید زیبا . برگشت دست پیر مرد را بوسید
پیر مرد گفت : چه دیدی ؟
سالک گفت : خلایق سر به کار خود دارند و با خدای خود در عبادت
پیر مرد گفت : وقتی با دلی پر عشق در مردم بنگری آنان را آنگونه ببینی که هستند نه آنگونه که خود خواهی

زیاد به چشمهای خود اعتماد نکنید.....

 

باور نمیکنید پس اینجارا کلیک کنید

فرصت

 

زندگی پُر از فرصتهای دست یافتنی است. بهره گیری از بعضی آنها ساده است. بعضی از آنها مشکل. اما زمانی که به آنها اجازه می دهیم رد شوند وبگذرند. به امید فرصتهای بهتر در آینده . این موقعیتها شاید دیگر موجود نباشند. برای همین همیشه اولین شانس را بِچسب.

 

فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد. فردا با وعده هایش مرا خواب کرد وقتی چشم گشودم امروز گذشته بود.

 

میدانید بچه ها چه میکنند؟

اگر متوجه نشدید اینجا را کلیک کنید  

سهراب

پرده را بردا ریم
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند.
بگذاریم غریزه پی بازی برود.
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود
ساده باشیم.
ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت.

کار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ
کار ما شاید این است
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانایی اردو بزنیم.
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.
صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.
هیجان ها را پرواز دهیم.
روی ادراک فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.
آسمان را بنشانیم میان دو هجای "هستی".
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.

کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم
سهراب سپهری

الگو

الگوی بهتر چیست ؟

از دوا بی یِرد مزریچ پرسیدند که بهترین الگو برای پیروی چیست ؟ افراد پرهیزگاری که زندگی شان را وقف خدا می کنند و نمی پرسند چرا ؟ یا افراد بی فرهنگی که می کوشند اراده باریتعالی را بفهمند ؟

داو بی یر گفت : بهتر از همه الگوی کودکان است .

گفتند : کودک که هیچ چیز نمی داند . هنوز نمی داند واقعیت چیست .

او پاسخ داد : سخت در اشتباهید . کودک چهار خصوصیت دارد که هرگز نباید فراموش کنیم : ۱- همیشه بی دلیل شاد است ۲- همیشه سرش به کاری مشغول است ۳- وقتی چیزی را می خواهد تا آن را نگیرد از عزم و اصرارش کم نمی شود ۴- سرانجام می تواند خیلی راحت گریه کند .

تو از قبیله لیلی

تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر از خون
تو از قبیله دریا
من ازنژاد یک کویرم
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
حدیث عشق منو
تو حدیث ابر بهاری....

عطیه برتر

عشق بردباری ست.
این رفتار عشق است که با آرامش صبر کند بی شتاب و بداند که در لحظه مشخصی خواهد توانست خود را تجلی دهد . آماده است تا در آن زمان مشخص وظیفه خود را انجام دهد اما تا آن زمان با بردباری و آرامش صبر می کند .عشق برد بار است همه چیز را تحمل می کند. همه چیز را باور دارد . منتظر همه چیز است . جون عشق می تواند بفهمد.
مهربانی ، عشق فعال.
فقط یک چیز مهمتر از شادی ست : قداست . این در دسترس ما نیست اما امکن شاد کردن دیگران که در توان ما هست. خداوند این امکان را تقریبا به رایگان در دستان ما گذاشت . اگر به دقت بنگریم در می یابیم که این امکان برای ما هیچ خرجی ندارد.پس چرا در کمک به دیگران تردید می کنیم ؟ شاد ی کالایی نیست که در احتکار زیاد شود نیز چیزی نیست که به بخشیدن بکاهد. بر عکس با پراکندن عشق است که می توانیم سهم خود را بیفزاییم.
عشق کارمایه راستین حیات است.جایی که عشق باشد انسان هست و خدا هست.کسی که در عشق شادی می یابد در انسان شادی می یابدو در خداوند شادی می یابد .خدا عشق است پس عشق بورزید.بدون تبعیض بدون زمان مشخص بدون پیش فرض بدون ترس از رنج : عشق بورزید
سخاوت. عشق در آتش حسد نمی سوزد
عشق حسد نمی ورزد سوختن در آتش حسد یعنی عشق به رقابت با عشق دیگران.بگذارید دیگران عشق بورزند و بکوشید خود همچنان عشق بورزیدسهم خود را ادا کنید بهترین بخش وجودتان را . یگانه راه گریز از حسادت تمرکز نیروها در عشق است . فقط باید به یک چیز حسادت کنیم : به روح عظیم ، غنی و سخاوتمند آنان که عشقی را می شناسند که در آتش حسد نمی سوزد .
و بنابراین پس از آموختن همه اینها باید چیز دیگری را نیز بیاموزیم : فروتنی.که مهری بر لبهامان بگذاریم و بردباریمان ، نیکیمان ، سخاوتمان را فراموش کنیم . پس از نفوذ عشق در زندگیمان و تحقق یفتن وظیفه زیبایش باید خاموش بمانیم و هیچ نگوییم . عشق پنهان می کند حتی خودش را .عشق می پر هیزد از خود ارضایی.عشق کبر ندارد ، غرور ندارد.
پنجمین عنصر چیزی ست که می تواند در این رنگین کمان عشق غریب و بی فایده بماند: ظرافت. این عشق میان انسانها ست عشق به جامعه . بسیار می گویند که ظرافت احساسی کامل است . عشق نمی تواند خشن یا ناسازگار باشد نمی تواند رفتار نادرست داشته باشد . شاید پر حیاترین آدم جهان باشید هیچ آماده رویارویی با دیگران نباشید اما اگر اندکی عشق در قلبتان باشد همواره درست عمل خواهید کرد . کسی که عشق در قلب داشته باشد نمی تواند رفتار زمخت داشته باشد حال آنکه نجیب زادگان دروغین کسانی که تنها افاده دارند دستخوش احساسات خویشند و نمی توانند عشق بورزند. عشق اطوار ناپسندیده ندارد.
سخاوت . عشق در پی نفع خویش نیست خودش رانمی خواهد . عشق حتی به دنبال کوچکترین داشته خویش نیست. عشق بورزید چرا که عشق عطیه برتر است نه به خاطر آنکه در ازایش چیزی به ما می دهد..
مهمترین درس در تمامی آموزه های روحانی به ما می گوید شادی در داشتن و پذیرفتن نیست فقط در دهش است. . . . . .
قسمتی از : "عطیه برتر رساله ای در باره عشق" اثر پائولو کوئلیو