مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

ماه مهر است و دلم مدرسه ای می خواهد

ماه مهر است و دلم مدرسه ای می خواهد
به بزرگی دل خسته این شاگردان

با صفا مدرسه ای دور ز هر تجدیدی
همه اش جمعه به تعطیلی یک تابستان

مکتبی کاش بسازیم در این نزدیکی
تا در آن کودک دانش نشود سرگردان
یا معلم نکند بسته ده تایی را
تا سر برج دگر قرض برای مهمان

کاش می شد ننویسند به چشمی پر آب
کودکان بر دل خون پدر بابا نان

من نمی دانم اگر باز قطاری باشد
جامه را مشعل مهری کند آیا دهقان
 روبهک قالب ناچیز پنیری را باز
می رباید به فریب از نوک زاغی خوشخوان
 مرده گاوی که دهد شیر به کوکب خانم
بر سر سفره او سر زده آید مهمان

فصل باران گهرهای فراوان شاید
رفته از جنگل خوش آب و هوای گیلان

گفته تصمیم گرفته است که کبری امشب
تا کتابش نشود خیس به زیر باران

از قضا گرگ به این گله زده از غصه
تا به فریاد نخندد ز دروغی چوپان

اکرم عاطفه ها گشته سه روزی بیمار
موش بدجنس شبی خورده هما را دندان

مشق شب گر که نوشتیم و کتابی خواندیم
مقصد آن است که از این همه باشیم انسان  

 

سالتحصیلی جدید مبارک باد

کتاب نکته های کوچک زندگی

نویسنده : اچ جکسون براون     
ترجمه : زهره زاهدی
ترجمه ای از کتاب :  life little instructions

پسرم چگونه میتوانم کمکت کنم که ببینی ؟
بیا تو را روی دوشم بنشانم؛آن وقت دور تر از من میبینی؛
آن وقت به جای هردومان میبینی؛
حالا تو به من بگو که چه میبینی ؟
-------

▪ روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش
▪ حداقل سالی یک بار طلوع آفتاب را تماشا کن برای فردایت برنامه ریزی کن 
▪ از عبارت متشکرم زیاد استفاده کن 
▪ نواختن یک آلت موسیقی را یاد بگیر 
▪ زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان 
▪ اگر مجبور شدی با کسی درگیر شوی اولین ضربه را بزن و محکم بزن 
▪ برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر 
▪ اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر 
▪ همیشه در حال آموختن باش 
▪ آنچه میدانی به دیگران بیاموز 
▪ روز تولدت یک درخت بکار 
▪ دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر 
▪ از مکانهای مختلف عکس بگیر 
▪ راز دار باش 
▪ فرصت لذت بردن از خوشی ها را به بعد موکول نکن 
▪ به دیگران متکی نباش 
▪ هیچ وقت در مورد رژیم غذاییت با کسی صحبت نکن 
▪ اشتباه هایت را بپذیر بدان که تمام اخباری که می شنوی درست نیست 
▪ بعد از تنبیه بچه هایت آنها را در آغوش بگیر و نوازش کن 
▪ گاهی برای خودت سوت بزن 
▪ شجاع باش، حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی، هیچ کس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد 
▪ هیچ وقت سالگرد ازدواجت را فراموش نکن 
▪ به کسی کنایه نزن
▪ از بین کتابهایت آنهایی را امانت بده که بازگشتشان برایت مهم نباشد
▪ به بچه هایت بگو که آنها فوق العاده اند 
▪ برای فرزندانت آواز بخوان 
▪ برای فرزندانت کتاب بخوان 
▪ افتخاراتت را با دیگران قسمت کن 
▪ صدای خنده پدر و مادرت را ضبط کن 
▪ نگذار شرافتت لکه دار شود
▪ سعی کن کاری نکنی که دیگران احساس مهم بودن بکنند 
▪ هیچ وقت شادی دیگران را از بین نبر
▪ به رستورانهای گران نرو 
▪ یک اشتباه را دوبار تکرار نکن 
▪ سعی کن برای دیگران الگو باشی 
▪ انگیزه ات در ازدواج عشق باشد 
▪ همیشه شکر گذار باش 
▪ کوچکترین پیشرفتها را هم موفقیت بدان 
▪ وظیفه شناس باش
▪ به جزئیات توجه کن 
▪ هیزمهای شومینه را خودت خرد کن 
▪ از افراد بدبین دوری کن 
▪ بدان تمام چیزهایی که میشنوی درست نیست
▪ به پیشخدمتها بیش از حد معمول انعام بده 
▪ هیچ وقت ماشین نخودی رنگ نخر 
▪ یادت باشد حتما به مادرت تلفن بزنی
▪ در همان نگاه اول به نیروی عشق ایمان بیاور 
▪ هرگز آرزوها و رویاهای دیگران را کوچک نشمار 
▪ اگر کسی به تو آبنبات نعنایی تعارف کرد رد نکن
▪ از صمیم قلب عشق بورز 
▪ ممکن است کمی لطمه ببینی اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است
▪ همیشه عکسهای جدید از خودت بگیر 
▪ وقتی می دانی کسی واقعا زحمت کشیده که شیک شود به او بگو معرکه شده ای 
▪ علامت خاصی بین خودت و همسرت در نظر بگیر تا در میهمانی ها با او رد و بدل کنی تا بداند حتی در مکانهای شلوغ هم به او توجه داری
▪ یادت باشد که محبت همه کس را تحت تاثیر قرار میدهد 
▪ هرگز پشت تلفن شماره کارت اعتباری ات را نگو 
▪ یادت باشد تمام مردم از چیزی وحشت دارند، به چیزی عشق میورزند، و چیزی را از دست داده اند آرام صحبت کن اما در فکر کردن سریع باش 
▪ هیچ وقت پایان فیلمها و کتابها را برای کسی نگو
▪ هیچ وقت لیوان به دست عکس نگیر 
▪ با زنی که بی میل غذا میخورد ازدواج نکن 
▪ به دنبال دردسر نباش 
▪ سعی کن اولین کسی باشی که برای دفاع از خود برمیخیزد 
▪ فرصت قدم زدن با همسرت را از دست نده 
▪ شعر مورد علاقه ات را حفظ کن 
▪ وقتی گوشی تلفن را بر میداری لبخند بزن بدان که طرف مقابل اینرا از صدایت حس میکند 
▪ درباره موسیقی ای که مورد علاقه ات نیست اظهار نظر نکن 
▪ گشاده رو باش وقتی قصد حمایت از کسی را نداری حداقل او را نترسان
▪ راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نگیر 
▪ ثروت و موفقیت را یکسان تلقی نکن 
▪ در بخشیدن خطای دیگران پیش قدم باش 
▪ قبل از آنکه دست و صورتت را بشوئی از بودن حوله یا دستمال مطمئن شو 
▪ وقتی جنسی را برای تعویض می بری با سر و وضع مرتب برو 
▪ انجام کارهایت را به خاطر بسپار

چگونه نوجوان خود را بشناسیم

بسیاری از والدین فکر می کنند که فرزند نوجوان خود را در داخل و خارج از خانه کاملاً می شناسند. اما اگر از نوجوانان بپرسید که آیا والدینشان واقعاً می دانند که در زندگی روزمره آنها چه می گذرد، معمولاً جواب منفی است. یکی از کارشناسان از بیست هزار فرد میانسال آمار گرفته که آیا والدین آنها در مورد نیات و آن چه در زندگی شان اتفاق می افتاد اطلاعی داشته اند یا نه، یک سوم آنها اظهار کردند که والدینشان هیچ شناختی از دوستانشان نداشتند، نمی دانستند که پول و وقتشان چگونه صرف می شود و حتی در مهمانی ها چه اتفاقاتی می افتاد و... 
بنابر این با توجه به آمار گرفته شده، منطقی ترین کار ارتباط برقرار کردن با فرزندانمان است قبل از این که خیلی دیر شود. والدین باید به این مسئله به صورت یک مشکل خاص توجه کنند، به طور کلی ما به فرزندانمان در سن ۱۳-۱۲ سالگی بیشتر از قبل آزادی عمل می دهیم یا به عبارتی نوجوانان در این سن به صورت قابل توجهی با مشکلات رفتاری و خطراتی از قبیل معتاد شدن به مواد مخدر و یا مشروبات الکلی، مواجه هستند. 
بنابر این والدین باید به صورت یک مسئله حیاتی و سرنوشت ساز به این موضوع بنگرند که در زندگی فرزندانشان چه می گذرد و آنها چه کار می کنند، ولی برای این کار باید درست وارد عمل شوند و راهی پیدا کنند تا بتوانند به جای جاسوسی، حامی و پشتیبان آنها باشند.
این نکته نیز حائز اهمیت است که واقعاً فرزندانمان در مشکلاتشان به کمک ما نیاز دارند. بعضی اوقات، ممکن است نوجوانان عملی انجام دهند که نمی خواهند شما از آن بویی ببرید.
به طور کلی، با استفاده از پنج روش زیر می توانید بدون هیچ گونه تحمیلی، رابطه دوستانه خود را با فرزندتان همچنان مستحکم نگاه دارید: 
۱- به طور واقعی و عینی محبت خود را نسبت به آنها نشان دهید.
کودکان در سن ۱۳ سالگی از محبت کردن والدین در جمع، احساس حقارت می کنند ولی ممکن است آنها در خانه هنگام خواب از مادرشان بخواهند که پشتشان را ماساژ دهد. در مجموع والدین باید بدانند که چگونه به فرزندانشان محبت کنند حتی زمانی که آنها دیگر بچه نیستند و کاملاً بزرگ شده اند. تحقیقات نشان داده است وقتی که والدین به طور واقعی و عملی نسبت به فرزندانشان ابراز علاقه می کنند، بچه ها تمایل و آمادگی بیشتری دارند. به خاطر داشته باشید که در آغوش گرفتن و بوسیدن خیلی برای فرزندان خوشایندتر است وقتی که در منزل خود باشند. هرگز فرزند خود را در جلوی مدرسه هنگام خداحافظی نبوسید.
۲- در درس و مدرسه فرزندتان نظارت داشته باشید.
اکنون مهمترین زمان برای حضور همیشگی شما در مدرسه فرزندتان است. دنیای فرزندان ۱۳-۱۱ساله، مدرسه آنها است، شما باید با دنیای آنها بیشتر آشنا شوید(با معلم ها، بچه ها و والدین دانش آموزان) و این ساده ترین راه برای شناختن و یا حل کردن مشکلات رفتاری است.
۳- به آنها یاد دهید که چگونه مشکلاتشان را حل کنند.
وقتی که نوجوانان با والدینشان در مورد مسائل عادی نظیر کارهای مدرسه یا گرفتاری های جامعه صحبت می کنند، بسیاری از ما وسوسه می شویم تا به آنها کمک کنیم و به همین صورت بحث بالا می گیرد. کودکان در این سن می خواهند که دریابند چگونه می توانند بر مشکلاتشان فائق شوند چون می خواهند یاد بگیرند که چگونه اعتماد به نفس قوی داشته باشند. بهترین روش طرح مسائلی است که به فرزندتان کمک می کند تا چگونه بر مشکلاتش پیروز شود. به عنوان نمونه، به جای این که بگویید رفتار قلدرانه دوستش را نادیده بگیرد، بگویید: او واقعاً کار بدی انجام داده، لطفاً روش هایی را انتخاب کنید که سبب بهتر شدن رفتار او شود. سپس برای رسیدن به اهداف بهتر کار دسته جمعی انجام دهید. این گونه مکالمات و صحبت ها نه تنها راه ارتباطی بین فرزندان و والدین را هموار می کند بلکه باعث می شود والدین دریابند که در مغز فرزندشان چه می گذرد.
۴- به طور مخفیانه و با دقت تمام مواظب رفتار آنها باشید.
امور شخصی کودکان در این سن خیلی مهم است و والدین در هر زمان باید آن را مورد توجه قرار دهند. اگر فرزندتان به مدت چند هفته کارهای عجیب و غریبی می کند، شما به عنوان یک فرد مسئول باید علت آن را بیابید، حتی اگر مجبور باشید برای یافتن آن اتاق خواب فرزندتان را تفتیش کنید.
فراموش نکنید که شما با این کار تمام دار و ندار او را مورد بازرسی قرار می دهید و باید کاملاً خود را برای کشف یک سری از اطلاعات آماده کنید. اگر در مورد آن چه که متوجه شده اید با عصبانیت با فرزندتان برخورد کنید، ممکن است تمام پل های ارتباطی بین شما و فرزندتان خراب شود. در عوض، سعی کنید در بهترین موقعیت با کمال آرامش درباره رفتار عجیب و سؤال برانگیز او صحبت کنید. در نهایت، به خاطر داشته باشید که مهم ترین مسئله، حمایت شما از فرزندتان است.
۵- بدون این که فرزندتان متوجه شود مانند سایه او را دنبال کنید.
در جست وجوی موقعیت هایی باشید که بتوانید به راحتی مکالمات فرزندانتان را بدون هیچ گونه شباهتی به استراق سمع بشنوید. آنها را تشویق کنید تا از دوستانشان در گردش های خانوادگی دعوت کنند و حتی گاهی اوقات به عنوان راننده خصوصی، فرزندتان و دوستانش را در اطراف شهر بگردانید چون هیچ جایی بهتر از این نیست که متوجه شوید در زندگی اجتماعی فرزندتان چه می گذرد. به نحوی که، زمانی که چشمانتان به جاده است و لب هایتان بسته و رادیو روشن است، بچه ها فراموش می کنند که شما هم آنجا هستید و با خوشحالی تمام در مورد همه کس و همه چیز صحبت می کنند.
به کمک این تست به راحتی می توانید نوجوان خود را امتحان کنید و بعد از آن، در کنار فرزندتان بنشینید و در مورد نتایج آن صحبت کنید: (تست فرزندشناسی) 
۱- فرزند شما در یک هفته چقدر پول خرج می کند؟ 
۲- در ایام هفته و مدرسه چه ساعتی می خوابد و ایام تعطیل چطور؟ 
۳- سه نفر از بهترین دوستان او عبارتند از... 
۴- نام والدین بهترین دوستان او عبارتند از ... 
۵- اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟ 
۶- برای تکالیف مدرسه چند ساعت وقت می گذارد؟ 
۷- او از چه فیلم هایی خوشش می آید و از چه فیلم هایی نفرت دارد؟ 
۸- آیا فرزندتان تاکنون بدون اجازه شما به مهمانی رفته است؟ 
۹- در چه زمینه هایی در مدرسه بهترین است؟ 
ترجمه: رزیتا شاهرخ روزنامه همشهری 

خصوصیت افراد موفق و خوشحال

۱) مشتاق:افراد موفق اماده و علاقه مند کارکردن و اموختن مطالب جدید هستند
۲) اگاه : افراد موفق از جدید ترین اخبار اطلاع دارند
۳) این افراد مخاطره جو و اهل ریسک هستند
۴)قاطع : ضرب المثل قدیمی که می گوید برای تصمیم گیری سریع باش و برای تغییر تصمیم ارام رفتار کن
۵) عاشق یاد گیری : در کتابخانه این افراد درباره همه موضوعی کتاب یافت می شود[/color]
۶) متعهد : این افراد خود را برای کسب نتیجه بهتر و رضایت بخش مسئول می دانند
۷) مصر و سر سخت : در ذهن اینگونه افراد ناامیدی جایی ندارد و انها فقط تلاش کردن را می شناسند
۸) انعطاف پذیر : افراد موفق نسبت به شرایط مختلف انعطاف پذیرند
۹) خلاق : همه ما درای غریزه ای هستیم تا در زندگی نواوری کنیم افراد موفق به طور کامل از از این غریزه خود بهره برده اند.
۱۰) معنوی : این افراد در مورد مسائل معنوی خود متعهد هستند
از این مجله ارزشمند:
http://vista.ir

احمدک

 

  

 

دکلمه   سیمرغ

 

معلم چو آمد به ناگه کلاس
چو شهری فرو خفته خاموش شد
سخنهای ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد
معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود
سکوت کلاس غم آلوده را
صدای درشت معلم شکست
بیا احمدک درس دیروز بخوان
تا ببینم که سعدی چه گفت
زجا احمدک جست و بند دلش
بدین برخیز بانگ ناگه گسست
عرق چون شتابان سرشت یتیم
خطوط خجالت برویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش
بروی تن لاغرش لرزه داشت
زبانش به لکنت بیافتاد و گفت
بنی آدم اعضای یکدیگرند
وجودش به یکباره فریاد زد
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

توکه از ... توکه از ... تو که از ...
و ای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهی به سنگینی از روی شرم به پایین
بیافکند و خاموش شد
چرا احمد کودن بی شعور
معلم بگفتا با لحنی گران
نخواندی چنین درسی آسان بگو

مگر چیست فرق تو با دیگران
خدایا چه می گوید آموزگار
مگر او نداند که در این دیار
که چه فرق است مابین او و آن کس
که بی حد زر و سیم داشت
خدایا چه گوید بگوید حقایق بلند
به شرمی که از خشم وی بیم داشت
به آهستگی احمد بینوا چنین گفت
آهسته با قلب چاک
که آنان به دامان مادر خوشند
و من بی وجودش سر نهم به خاک
به آنان جزا زدوی مهر دگر کس نگوید یک کلام
به کار پدر تکیه دارند و شاد
من از روی اجبار و ترش مرگ
کشیدم از آن درس گذشته دست
کنم با پدر سپند دوزی و کار
ببین دس ت پر پینه ام شاهد است
سخنهای او را معلم برید ولی
ولی او سختیها بسیار داشت
و این قلب پر از کین است
به من چه که مادر ز کف داده ای
به من چه که دستت پر از پینه است
رود یک نفر پیش ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد نماید پر از پینه پاهای او
دل احمدک آزرده و ریش گشت
چرا این سخن از معلم شنید
زچشمان کور سوئی جهید
بیاد آمدش شعر سعدی و گفت
بنی یادم آمد صبر کن
تحمل خدا را متحمل دی
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

استخدام شرکت نفت

سری به این سایت هم بزنین شاید استخدام شدید :

http://azmoon.nioc.ir/

آگهی استخدام شرکت ملی نفت ایران و شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی ایران

زود تند سریع

جواب به سوال

این سوال یکی از دوستان عزیزمونه :

با سلام و توفیق روز افزون

سوالی داشتم خدمتتون
آیا شما مدیر مدرسه به روش کیف در مدرسه هستید؟

با تشکر پیروز و سربلند باشید


جواب : نه خیر مدرسه ما دبیرستانه متشکرم ولی تا آنجا که در جریانم مجوز کیف در مدرسه تو شهر تبریز داده نشده البته تا امروز.


چراپدرومادر پیر می شوند؟

روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با منزل یکی از کارمندانش تماس بگیرد. بنابراین، شماره منزل او را گرفت.
کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت: «سلام»
رییس پرسید: «بابا خونس؟»
صدای کوچک نجواکنان گفت: «بله»
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
کودکی خیلی آهسته گفت: «نه»
رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: «مامانت اونجاس؟»
ـ بله
ـ می تونم با او صحبت کنم؟
دوباره صدای کوچک گفت: «نه»
رییس به امید این که شخص دیگری در آنجا باشد که او بتواند حداقل یک پیغام بگذارد پرسید: « آیا کس دیگری آنجا هست؟»
کودک زمزمه کنان پاسخ داد: «بله، یک پلیس»
رییس که گیج و حیران مانده بود که یک پلیس در منزل کارمندش چه می کند، پرسید: «آیا می تونم با پلیس صحبت کنم؟»
کودک خیلی آهسته پاسخ داد: «نه، او مشغول است؟»
ـ مشغول چه کاری است؟
کودک همان طور آهسته باز جواب داد: «مشغول صحبت با مامان و بابا و آتش نشان.»
رییس که نگران شده بود و حتی نگرانی اش با شنیدن صدای هلی کوپتری از آن طرف گوشی به دلشوره تبدیل شده بود پرسید: «این چه صدایی است؟»
صدای ظریف و آهسته کودک پاسخ گفت: «یک هلی کوپتر»
رییس بسیار آشفته و نگران پرسید: «آنجا چه خبر است؟»
کودک با همان صدای بسیار آهسته که حالا ترس آمیخته به احترامی در آن موج می زد پاسخ داد: «گروه جست و جو همین الان از هلی کوپتر پیاده شدند.»
رییس که زنگ خطر در گوشش به صدا درآمده بود، نگران و حتی کمی لرزان پرسید: «آنها دنبال چی می گردند؟»
کودک که همچنان با صدایی بسیار آهسته و نجواکنان صحبت می کرد با خنده ریزی پاسخ داد: «من».

مداد

.پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی

احمدک

معلم چو آمد بناگه کلاس
چو شهری فروخفته خاموش شد

سخنهای ناگفته کودکان
به لب نارسیده فراموش شد        

معلم زکار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود  

جوان بود و در عنفوان شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم آلود را
صدای درشت معلم شکست    

ز جا احمدک جست و بند دلش
بدین بی خبر بانک ناگه گسست   

بیا احمدک درس دیروز را بخوان
تا ببینم که سعدی چه گفت  

ولی احمدک درس نا خوانده بود
به جز آنچه دیروز آنجا شنفت

عرق چون شتابان سرشک یتیم
خطوط خجالت برویش نگاشت

لباس پر از وصله و ژنده اش
بروی تن لاغرش لرزه داشت          

زبانش به لکنت بیفتاد و گفت
بنی آدم اعضای یکدیگر اند

وجودش به یکباره فریاد کرد
که در آفرینش ز یک گوهرند  

در اقلیم ما رنچ بر مردمان
زبان دلش گفت بی اختیار

چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند

تو کز ، کز ، تو کز وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد

سرش را به سنگینی از روی شرم
بپائین بیفکند و خاموش شد       

ز اعماق مغزش بجز درد و رنج
نمی کرد پیدا کلام دگر  

در آن عمر کوتاه او خاطرش
نمی داد جز آن پیام دگر          
 
ز چشم معلم شراری جهید
نماینده آتش خشم او

درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب می درخشید درچشم او  

چرا احمد کودن بی شعور
معلم بگفتا به لحن گران

نخواند ی چنین درس آسان ، بگو
مگر چیست فرق تو با دیگران  
    
عرق از جبین احمدک پاک کرد
خدایا چه می گوید آموزگار

نمی بیند آیا که در این میان
بود فرق ما بین دار وندار  
 
چه گوید ؟ بگوید حقایق بلند
به شهری که از چشم خود بیم داشت  

بگوید که فرق است ما بین او
و آنکس که بی حد زر و سیم داشت  

به آهستگی احمد بی نوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک  

که آنها بدامان مادر خوشند
و من بی وجودش نهم سر بخاک   

به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تا کنون یک سخن

ندارند کاری بجز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من      

من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست

کنم با پدر پینه دوزی وکار
ببین دست پر پینه ام شاهد است  

سخنهای او رامعلم برید
هنوز او سخنهای بسیار داشت

دلی از ستمکاری ظالمان
نژند و ستم دیده و زار داشت

معلم بکوبید پا بر زمین
که این پیک قلب پر از کینه است  

بمن چه که مادرزکف داده ای ؟
بمن چه که دستت پر از پینه است

یکی پیش ناظم رود با شتاب
به همراه خود یک فلک آورد  

نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد   

دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت  

ز چشمان او کور سوئی جهید
بیاد آمدش شعر سعدی و گفت

ببین ، یادم آمد دمی صبر کن
تامل ، خدا را ، تامل ، دمی  

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی