مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

زنجیر

بو گون هرنه زنجیره چکیلمیش                

آزادلیق...انسانلیق...نفس

گونش...آیدینلیق...سس.

بو گون سودا زنجیرده

کورپه اوشاقلاردا زنجیرده.

بو گون هامی سنی سسله ییر

و سن بیر قوش کیمی

دونیانی آرخانجا قویوب،                                                  یادداشت های من

آزادلیق آنلامین بیلدیردین.

بیز سینه لره ووروب

سنه آغلاییب

و اللریمیزی زنجیرده سئویریز... .

زنجیر
امروز همه چیز به زنجیر کشیده شد
آزادی،انسانیت،نفس
خورشید،درستی،صدا
امروز حتی آب هم در زنجیر است
امروز کودکان خردسال هم در زنجیرند.
امروز همه تو را صدا می کنند
و تو چون پرنده ای سبکبال
پشت پا به دنیا زدی
و آزادگی را برایمان معنا نمودی.
ما بر سینه ها می زنیم
برای تو می گرییم
و دستانمان را در زنجیر دوست داریم ...


اسماعیل تو کیست؟...

.. و اکنون، ابراهیمی، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده‌ای. اسماعیل توکیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانیت؟ زیبایی‌ات؟ و .... من چه می‌دانم؟ این را باید خود بدانی و خدایت. من فقط می‌توانم نشانی‌هایش را به تو بدهم، آنچه تو را در راه ایمان ضعیف می‌کند، آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند،آنچه دلبستگی‌اش نمی‌گذارد تا پیام حق را بشنوی و حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به توجیه و تاویل‌های مصلحت‌جویانه و ... به فرار می‌کشاند و عشق به او کور و کرت می‌کند و بالاخره آنچه برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم وارت را از دست می دهی، او اسماعیل تو است! اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد یا یک شیئی، یا حالت، یا یک وضع، و یا حتی یک نقطه ضعف! تو خود آن را هر که هست و هر چه هست باید به منی آوری و برای قربانی انتخاب کنی. چه: ذبح گوسفند به جای اسماعیل، قربانی است، و ذبح گوسفند به جای گوسفند، قصابی ای حاج، اکنون به کجا میروی؟ به خانه؟ به زندگی؟ دنیا؟ رفتن از حج، آنچنان که آمده بودی؟ هرگز. ای که نقش ابراهیم را در این صحنه ایفا کردی! هنرمند خوب در شخصیتی که نقش او را بازی می‌کند حل می‌شود و اگر خوب بازی کرده باشد، کار صحنه پایان می‌گیرد و کار او پایان نمی‌گیرد. هنرمندانی بوده‌اند که از نقشی که ایفا کرده‌اند دیگر بیرون نیامده‌اند و بر آن مرده‌اند. و تو ای که نقش ابراهیم را بر عهده داشتی، نه به بازی که به عبادت، به عشق، از نقش ابراهیم به نقش خویش رجعت مکن، خانه مردم را ترک مکن و دوباره پا در گلیم خویش مکش. ای که در مقام ابراهیم ایستاده‌ای و بر پای ابراهیم به پا خاسته‌ای و به دست خدای ابراهیم دست بیعت داده‌ای، و به سرزمین ایمان و بر فرش خدا به مهمانی پا نهاده‌ای و در گرداب عشق فرو رفتی و خود را در خلق طائف نفی کردی و در کوهستان‌های حیرت و آتش به جستجوی آب تلاش کردی و آنگاه از مکه، یکسره در عرفات هبوط کردی و از آنجا، منزل به منزل به سوی خدا رجعت کردی و با «آگاهی» (در پرتو روشنی آ‏فتاب عرفات)، و «خودآگاهی» (به روشنی پاک شعور حرام)، به جمع سلاح پرداختی، و هماهنگ زمان و همگام با جمع از مرز منی گذشتی و سرزمین عشق و ایمان را از حکومت ابلیس‌ها رها کردی، و در پایان کار گوسفندی را ذبح کردی! ابراهیم‌وار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبه ایمان باش، قوم خویش را به حرکت‌آر، جهت بخش، به حج‌خوان، به طواف آر . و تو ! ای هم پیمان با خدا، ای همگام با ابراهیم ای که از طواف می‌آیی و کار حج را با طواف نساء به پایان آورده‌ای و در جای معمار کعبه ،بانی مدینه حرم و مسجدالحرام ایستاده‌ای و روی در روی هم‌پیمان خویش (خدا) داری، سرزمین خویش را منطقه حرم کن، که در مسجدالحرامی، عصر خویش را زمان حرام کن، که در زمان حرامی، و زمین را مسجد‌الحرام کن، که در مسجدالحرامی، که: زمین مسجد خداوند است و می‌بینی‌که : نیست!

عیدفطر مبارک

خداحافظ ای ماه غفران و رحمت

خداحافظ ای ماه عشق و عبادت

خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها

خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی

خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه

خداحافظ ای بهترین ماه الله 

 عید فطر عیدپاکان برشما مبارک باد

هدیه وانجام وظیفه

با اینکه روز پدر سپری شده ولی این را ببینید بد نیست .واین هم  (یادایام جبهه وجنگ یاران چه غریبانه رفتند ازاین خانه )

یلدا مبارک

امروز روز خداحافظی پاییز الوان ،سلطان فصلها و زیباست همچنین آمدن زمستان زیباست   

 

روز پزشک

اول شهریور ماه روز پزشک گرامی باد  

روز مادر مبارک

  تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو، ره یافتن
هرنفس، شهدی به ساغرداشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
جاودان در اوج قدرت زیستن
ملک عالم را مسخر داشتن
برتو ارزانی که مارا خوشتراست
لذت یک لحظه مادر داشتن 

از فریدون مشیری است

شاید هیچ روزی غمگین تر از روز مادر برایم وجود نداشته باشد زیرا هدیه ام یک فاتحه است .

گویند مرا چو زاد مادر
پاکیزه چو شبنم سحر زاد
پاکیزه بزاد و پاک پرورد
رحمت به روان مادرم باد
لبخند نهاد بر لب من
یعنی که به خلق مهربان باش
دستم بگرفت و پا به پا برد
یعنی که براه حق روان باش
یک حرف و دو حرف بر زبانم
بنهاد که نغمه ساز باشم
شاعر شوم و چو نغنه خویش
افسونگر و دلنواز باشم
شب ها بر گاهواره من
بنشست و زخواب خوش حذر کرد
یعنی که برای خاطر دوست
از راحت خود توان گذر کرد
او رفت و کنون به هستی من
هر نقش نکو که هست از اوست
افسوس که تیست تا بگویم
تا هستم و هست دارمش دوست

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) را تسلیت عرض می کنم

دل غریب من از، گردش زمانه گرفت؛

به یاد غربت زهرا (سلام الله علیها)، شبی بهانه گرفت؛

شبانه بغض گلوگیر من، کنار بقیع؛

شکستو دیده ز دل، اشک دانه دانه گرفت؛

مصیبتی است علی (علیه السلام) را، که پیش چشمانش،

عدو امید دلش را، به تازیانه گرفت.

فراق فاطمه (سلام الله علیها) را، بوتراب باور کرد،

شبی که چوبه ی تابوت او، به شانه گرفت.

به پشت پنجره ها، دیده گان پر اشکم؛

سراغ مدفنی پاک و بی نشانه گرفت.