ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
بو گون هرنه زنجیره چکیلمیش
آزادلیق...انسانلیق...نفس
گونش...آیدینلیق...سس.
بو گون سودا زنجیرده
کورپه اوشاقلاردا زنجیرده.
بو گون هامی سنی سسله ییر
و سن بیر قوش کیمی
دونیانی آرخانجا قویوب، یادداشت های من
آزادلیق آنلامین بیلدیردین.
بیز سینه لره ووروب
سنه آغلاییب
و اللریمیزی زنجیرده سئویریز... .
زنجیر
امروز همه چیز به زنجیر کشیده شد
آزادی،انسانیت،نفس
خورشید،درستی،صدا
امروز حتی آب هم در زنجیر است
امروز کودکان خردسال هم در زنجیرند.
امروز همه تو را صدا می کنند
و تو چون پرنده ای سبکبال
پشت پا به دنیا زدی
و آزادگی را برایمان معنا نمودی.
ما بر سینه ها می زنیم
برای تو می گرییم
و دستانمان را در زنجیر دوست داریم ...
خداحافظ ای ماه غفران و رحمت
خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها
خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه
خداحافظ ای بهترین ماه الله
عید فطر عیدپاکان برشما مبارک باد
تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو، ره یافتن
هرنفس، شهدی به ساغرداشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه در بر داشتن
جاودان در اوج قدرت زیستن
ملک عالم را مسخر داشتن
برتو ارزانی که مارا خوشتراست
لذت یک لحظه مادر داشتن
از فریدون مشیری است
شاید هیچ روزی غمگین تر از روز مادر برایم وجود نداشته باشد زیرا هدیه ام یک فاتحه است .
گویند مرا چو زاد مادر
پاکیزه چو شبنم سحر زاد
پاکیزه بزاد و پاک پرورد
رحمت به روان مادرم باد
لبخند نهاد بر لب من
یعنی که به خلق مهربان باش
دستم بگرفت و پا به پا برد
یعنی که براه حق روان باش
یک حرف و دو حرف بر زبانم
بنهاد که نغمه ساز باشم
شاعر شوم و چو نغنه خویش
افسونگر و دلنواز باشم
شب ها بر گاهواره من
بنشست و زخواب خوش حذر کرد
یعنی که برای خاطر دوست
از راحت خود توان گذر کرد
او رفت و کنون به هستی من
هر نقش نکو که هست از اوست
افسوس که تیست تا بگویم
تا هستم و هست دارمش دوست
دل غریب من از، گردش زمانه گرفت؛
به یاد غربت زهرا (سلام الله علیها)، شبی بهانه گرفت؛
شبانه بغض گلوگیر من، کنار بقیع؛
شکستو دیده ز دل، اشک دانه دانه گرفت؛
مصیبتی است علی (علیه السلام) را، که پیش چشمانش،
عدو امید دلش را، به تازیانه گرفت.
فراق فاطمه (سلام الله علیها) را، بوتراب باور کرد،
شبی که چوبه ی تابوت او، به شانه گرفت.
به پشت پنجره ها، دیده گان پر اشکم؛
سراغ مدفنی پاک و بی نشانه گرفت.