مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

فراگیری، ستاره‌ای پنج‌سو

دانش‌آموزان به دلیل توانایی‌ها و ضعف‌های ویژه خود، ناخواسته شیوه آموزش‌شان را برمی‌گزینند و فقط زمانی به آموزش و پرورش پاسخ می‌دهند که به زبان دلخواهشان با آنها سخن گفته شود.

فرآیند تجزیه و تحلیل و به خاطر سپردن آموزه‌ها نیز در آنها متفاوت است و هر یک به شیوه خاص خود مسائل را تجزیه و تحلیل کرده و به ذهن می‌سپارند.

از این رو شناسایی «شیوه فراگیری دانش‌آموزان» باید مقدم بر «انتخاب شیوه آموزش» بوده و آموزش بر اساس نحوه فراگیری دانش‌آموزان انتخاب شود؛ که در غیر این صورت فرآیند فراگیری- آموزش عقیم خواهد ماند.

آنچه در پی می‌خوانیم نگاهی است به شیوه فراگیری- آموزش دانش‌آموزان و راهکارهای لازم جهت شناسایی فرآیند آموزش- فراگیری.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد هر دانش‌آموز به شیوه‌ای متفاوت از همسالان و همکلاسی‌هایش اطلاعات و نکات را دریافت می‌کند که این مسئله به عنوان ویژگی‌ برای هر فرد محسوب می‌شود؛ ویژگی‌ای که گاه معضلی جدی در آموزش و پرورش محسوب شده و والدین و اولیا مدرسه را در برخورد با دانش‌آموز و آموزش و پرورش او سردرگم می‌کند.بگذارید با مثالی ساده بحث را بیشتر بشکافیم؛ اگر شیوه فراگیری دانش‌آموزی «بصری یا دیداری» باشد و والدین و آموزگار بخواهند به شیوه «زبانی» نکات درسی را به او آموخته یا با او رفتار کنند، دانش‌آموز نه تنها نکته‌ای نمی‌آموزد، بلکه از آموزش نیز دلزده خواهد شد.

ناآگاهی از نحوه رفتار با دانش‌آموزان و به طور خاص «رفتار آموزشی» یکی از اصلی‌ترین دلایل دلزدگی دانش‌آموزان از درس و تحصیل و در نهایت ترک تحصیل است.

به عبارتی پژوهشگران بسیاری از دانش‌آموزان را قربانی نگاه یا روش‌های نادرست آموزشی و یک سونگری متولیان آموزش می‌دانند و معتقدند «عدم شناخت» عامل اصلی «شکست‌های آموزشی- پرورشی» است.

فراگیری فرآیندی چند سویه

پژوهشگران شاخص‌ترین شیوه‌های آموزش یا دقیق بگوییم فراگیری و یا فرآیند آموزش- فراگیری دانش‌آموزان را به 3 روش اصلی شامل: برقراری ارتباط یا فراگیری بصری یا دیداری برقراری ارتباط یا فراگیری حرکتی یا جنبشی و سوم برقراری ارتباط یا فراگیری شنیداری یا سمعی تقسیم‌بندی کرده و عقیده دارند هر دانش‌آموز به یکی از این سه روش با آموزگار و مطالب درسی ارتباط برقرار می‌کند و به غیر از شیوه خود، نه تنها نمی‌تواند با آموزگار از نظر روانی مرتبط شود، بلکه به هیچ وجه آموزه‌های او را فرا نمی‌گیرد.

- شیوه بصری یا دیداری؛ پژوهش‌ها نشان می‌دهد بیش از 45 درصد از دانش‌آموزان به این شیوه با آموزگار و مطالب درسی ارائه شده توسط او ارتباط برقرار می‌کنند.

پژوهش‌های دکتر دیوید سوزا و همکاران او از دانشگاه آکسفورد نشان می‌دهد بیش از 45 درصد از دانش‌آموزان از طریق «دیدن» و به طور خاص دیدن تصاویر مربوط به مطالب آموزشی از طریق پوستر، فیلم‌های آموزشی؛ عکس؛ نقاشی،‌ نمودار و... مطلب درسی را فرا می‌گیرند.

از طرفی این دانش‌آموزان در حین فراگیری مطالب درسی، این مطالب را به صورت نمودار خلاصه کرده و با دیدن این نمودار مطالب را به خوبی به خاطر سپرده و به یاد می‌آورند. در واقع آن چه باعث می‌شود تا این گروه با «دیدن» نکات را به خاطر سپرده و بازپس دهند: تأثیر «نشانه‌های» موجود در تصاویر است که هر یک از این نشانه‌ها، مفهومی را در ذهن آنها جایگزین می‌کند و دیدن مجدد «نشانه» یا «تداعی» مجدد آن، مطلب مورد‌نظر را نیز برای آنها یادآوری می‌کند.

به یک مثال ساده توجه کنیم: «نخستین واکنش ذهنی دانش‌آموز دیداری پس از شنیدن کلمه «سیب»، نقش بستن شکل سیب در کنار شنیدن نام آن و یادآوری همه اطلاعات مربوط به آن اعم از املا کلمه، توضیحات علمی مربوط به کلمه سیب و... است. در حقیقت با یادآوری شکل سیب، اطلاعات مربوط به آن نیز تداعی می‌شود.

از این رو در  دانش‌آموزان دیداری، «تصاویر» و «نشانه‌های خاص موجود در تصاویر»- که این نشانه کاملاً خاص بوده و تنها برای افراد معنا دارد- باعث فراگیری، به خاطر سپردن و یادآوری مجدد اطلاعات می‌شود.

* شیوه حرکتی یا جنبشی: نزدیک به 35 درصد از دانش‌آموزان روش حرکتی یا جنبشی را برای به خاطر سپردن و فراگیری مفاهیم درسی انتخاب می‌کنند.

در این شیوه، دانش‌آموز نوعی حرکت و عموماً «راه رفتن» یا «تکلم» و یا هر دو را برای فراگیری برمی‌گزیند. به عقیده پژوهشگران حرکت یا جنبش اعضای بدن باعث تمرکز ذهن شده و فرد را در فراگیری و به یاد سپردن مفاهیم آموخته شده، کمک می‌کند.

اگرچه در کلاس درس امکان حرکت وجود ندارد؛ اما شاخص رفتار این گروه، حرکت دادن پاها، اندکی ناآرامی و تکرار آرام آموزش‌ها حین تدریس آموزگار است. رفتار این دانش‌آموزان نباید با رفتار کودکان بیش فعال اشتباه گرفته شود؛ چرا که ناآرامی‌ کودکان بیش فعال با آزار و اذیت(در اغلب موارد) همراه است؛ ناآرامی‌ این گروه آسیب رسان نبوده و کاملاً شخصی است.

* شیوه سمعی یا شنیداری: پژوهش‌ها نشان می‌دهد فقط 19 درصد از دانش‌آموزان به طریق شنیداری، نکات درسی را فرامی‌گیرند.

در این گروه بحث و گفتگو درباره مسائل و شنیدن و صحبت کردن درباره موضوع، باعث فراگیری و به خاطر سپردن آموزش‌ها می‌شود.

متأسفانه این شیوه آموزشی چندان مورد توجه آموزگاران نیست؛ چرا که اغلب آنها به بحث و گفتگو و تبادل نظر درباره مطالب درسی علاقه نداشته و در حین تدریس به خودمحوری بیش از مشارکت علاقه نشان می‌دهند.

علاوه بر این پژوهش‌ها نشان می‌دهد دانش‌آموزانی که با شنیدن مفاهیم درسی را فرا می‌گیرند، زودتر از دو گروه دیگر آنها را فراموش می‌کنند و این مسأله در صورتی که انتقال مفاهیم به درستی صورت نگرفته باشد، نمود بیشتری می‌یابد.

برخی از پژوهشگران معتقدند با آموزش صحیح و تدریجی می‌توان شیوه فراگیری دانش‌آموزان شنیداری را به سوی دیداری سوق داد.

به غیر از سه روش ذکر شده، برخی از دانش‌آموزان یکی از این دو روش شامل؛ روش بین گروهی یا تبادلی و یا روش فراگیر یا چند سونگر را برای فراگیری خود برمی‌گزینند.
در شیوه بین گروهی یا تبادلی؛ دانش‌آموز ترجیح می‌دهد تا با برقراری ارتباط با فرد یا گروه، مطالب درسی را فرا بگیرد.

این گروه با تکرار مطالب در جمع مورد نظر و تبادل نظر با آنها مطالب درسی را فرا گرفته و به خاطر می‌سپارند. از این روش به عنوان یکی از روش‌های مناسب فراگیری مفاهیم درسی یاد  می‌کنند، اما باید دو نکته را نیز از نظر دور نداشت:

نخست آن که تنها فرد یا افراد هم توان از این شیوه فراگیری- آموزش بهره لازم را خواهند برد و دوم این که: حضور در جمع نباید سرپوشی برای فرار از مشکلات درسی و یا مشخص نشدن ناتوانی‌های فرد در جمع شود و عده‌ای گوینده و برخی دیگر فقط شنونده باشند. به یک مثال توجه کنیم: حضور در جمع به بهانه تبادل نظر، نباید راهکاری برای رونویسی از تکالیف دیگران باشد!

در شیوه فراگیر یا چند سونگر دانش‌آموز از پس درک کلی مفاهیم به شناخت اجزا می‌رسد. در این روش آموزش و فراگیری از کل به جزء است.

آموزگار و سنجش افکار

آموزگار به عنوان نزدیک‌ترین فرد مرتبط با دانش‌آموز در فرآیند فراگیری- آموزش، شاخص‌ترین نقش و مسئولیت را برای شناسایی نحوه فراگیری دانش‌آموزان دارا است. توجه به شناسایی شیوه فراگیری دانش‌آموز نه تنها باید مورد توجه آموزگار قرار بگیرد، بلکه باید والدین نیز این شاخص را شناسایی کرده و به روشی مؤثر، فرآیند فراگیری- آموزش را در کنار اولیا مدرسه پی بگیرند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد دانش‌آموزانی که به درستی شیوه فراگیری‌شان شناسایی شده است، نسبت به همسالان‌شان دو برابر پیشرفت آموزشی داشته‌اند. این مسأله به ویژه درباره دانش‌آموزان پایه ابتدایی(اول تا پنجم) که در شرایط حساس فراگیری- آموزش قرار دارند، بسیار حائز اهمیت است.

مجموعه پژوهش‌های انجام شده روی 1800 دانش‌آموز پایه اول و دوم ابتدایی ایالت کالیفرنیای آمریکا نشان می‌دهد سرعت فراگیری دانش‌آموزانی که شیوه فراگیری- آموزش آنها به درستی شناسایی شده- در مقایسه با همسالان خود که بدون شناسایی، آموزش‌ها را دریافت کرده‌اند- دو برابر در «خواندن» و یک و نیم برابر در «نوشتن» گزارش شده است.

اگرچه پژوهشگران تأکید دارند تا دانش‌آموزان به شیوه ویژه خود آموزش‌ها را فرا بگیرند؛ اما معتقدند ادغام تدریجی شیوه‌های فراگیری- آموزش می‌تواند نواقص موجود در روند فراگیری هر گروه را برطرف کند.

چند پرسش کلیدی

برای انتخاب درست شیوه آموزش و برنامه‌ریزی صحیح و یا از نگاهی دیگر، آگاهی از وضعیت تعلیم و تربیت در مرکز آموزشی، لازم است تا به 5 پرسش کلیدی پاسخ دهیم.

پاسخ مثبت(بله) به پرسش چهارم و پنجم به طور خاص به این معنی است که واحد آموزشی، توانایی آموزش و پرورش صحیح دانش‌آموزان را بر اساس انتخاب شیوه صحیح تدریس یا فرآیند فراگیری- آموزش داشته است: و پاسخ منفی به معنای ضعف در شناخت شیوه صحیح تدریس در واحد آموزش و ناشناخته ماندن شیوه‌های فراگیری- آموزش دانش‌آموزان است.

- فرآیند آموزش- فراگیری با توجه به شیوه‌های مختلف آموزشی و بر اساس نیاز هر گروه از دانش‌آموزان در حال اجرا است؟(شاخص‌ترین پاسخ بررسی برآیند کاری دانش‌آموز و آموزگاران است.)

- آموزگاران برای ارائه شیوه‌های جدید آموزشی، همسو با نیاز دانش‌آموزان تلاش می‌کنند و یا به شیوه‌های سنتی پای‌بند هستند؟ این به این معنا نیست که آموزگار با هر یک از دانش‌آموزان به شیوه‌ای خاص رفتار کند؛ چرا که تردیدی نیست که اجرای همه انواع روش‌ها در یک کلاس درس امکان‌پذیر نیست؛ اما به این معنی است که شیوه‌های آموزشی برگزیده شده به چه میزان پاسخگوی نیاز دانش‌آموزان است؟

- دانش‌آموز پس از برخورد با مشکلات آموزشی، امکان و فرصت‌ مطرح کردن آن را با آموزگار می‌یابد یا به عنوان مقصر اول و آخر، امکان هیچ‌گونه اظهار نظری را پیدا نمی‌کند. از نگاهی دیگر، امکان تغییر در شیوه‌های آموزشی به درخواست منطقی دانش‌آموزان میسر است؟

- دانش‌آموزان باید به اجبار شیوه‌های آموزشی جاری در واحد آموزشی را بپذیرند یا امکان تغییر در شیوه‌ها وجود دارد؟ از نگاهی دیگر شیوه تعلیم و تربیت واحد آموزشی چه توقعی را  در دانش‌آموزان ایجاد کرده است؟ آنها را به دانش‌آموزانی قانع و بی‌اطلاع تبدیل کرده و یا از آنها افرادی پویا و هوشمند ساخته است؟

- والدین برای حمایت از برنامه‌های آموزشی و بهتر شدن آنها چه فعالیتی می‌کنند؛ به عبارتی والدین تا چه حد به واحد آموزشی و برنامه‌های آن مطمئن هستند تا در فعالیت‌های مدرسه مشارکت کنند؟

و در پایان، آموزش و پرورش و یا همان تعلیم و تربیت، فرآیندی دوسویه است که هر دو سوی این معادله یعنی دانش‌آموز و آموزگار باید از آموزش و فراگیری لذت برده و آن را به حرکتی پویا تبدیل کنند؛ نقص در عملکرد هر سو، دیگری را از ادامه مسیر باز می‌دارد.

منبع: minuteman.org

 از :همشهری

بزرگی

 

 بزرگی شایسته کسی است که

از مقام گریزان است.

دانش، دانه را می پروراند ،ولی اگر دانه ای نباشد ، هیچ ثمره ای به آدمی نمی بخشد.


عوامل مؤثر در موفقیت مدیران

امروزه نیاز به مدیران لایق بیش از هر زمان دیگری احساس می شود. مهمترین نکته در علم مدیریت این است که مدیران اغلب نیازمند شناخت شیوه غالب و نوع مدیریت خود هستند، تا زمینه مناسب برای مدیر کارآمدشدن آنها فراهم آید. در گام بعد ضروریست مدیران شناخت کافی از کارکنان خود و نیازهای آنها داشته باشند و با مشارکت کارکنان خود به بهبود دائمی فرایندها و برآورد خواسته ها و انتظارات مشتریان و ارباب رجوع همت گمارند. از سوی دیگر کارکنان یک سازمان نیز باید به شیوه مدیریت مؤسسه خود آگاهی یابند تا موفقیت سازمان را در روند فعالیت آن تضمین کنند، زیرا شناخت نحوه مدیریت یک مدیر توسط کارکنان زمینه ساز بازدهی و اثربخشی بیشتر برای رسیدن به اهداف سازمان خواهد شد. در این راستا سقراط نخستین فردی بود که مدیریت را فرایندی اجتماعی تعریف کرد که متضمن یک سلسله وظایف، فعالیت ها و روابط متقابل افراد است. از این رو مدیران کارآمد کسانی هستند که همواره می کوشند تا در شیوه رهبری شان دارای ارزش ها و عقاید و انتظامات ارزشمند باشند. از همین رو مدیران با تجربه باید در همه سطوح تربیت کنندگان ماهری باشند تا توانایی کافی برای ایجاد نظم بدون تنبیه در سازمان را داشته باشند. کارشناسان علم مدیریت بر این باورند که جهت ارائه مدیریت موفق و کارآمد، مدیران باید به این نکات پایبند باشند: 1- از صرف وقت زیاد بر روی جزئیات اجتناب کنند. 2- در آگاهی دادن به کارمندان کوتاهی نکنند. 3- از مهم جلوه دادن موقعیت خود بپرهیزند. 4- از ایجاد موقعیت های ناراحت کننده و بی انگیزه شدن کارمندان نسبت به کار خودداری کنند. 5- به گونه ای رفتار نمایند که مورد احترام کارکنان قرار گیرند. 6- از پیگیری کارها به تنهایی اجتناب کنند. 7- برای رویاروئی با حوادث غیرمترقبه آمادگی داشته باشند. 8- شرایطی را در سازمان فراهم آورند که کارکنان مسئول و پاسخگوی اعمال خود باشند. 9- تمامی رویدادها در سازمان ثبت شوند. 10- در مورد اطلاعات محرمانه کارمندان باید رازدار آنها باشند. 11- برای تقویت بنیه سازمانی درصدد کسب حمایت از منابع مختلف باشند. 12- با کارکنان همانگونه رفتار کنند که مایلند با آنها رفتار شود. 13- بین مدیر بودن و دوست بودن تعادل برقرار کنند. 14- بین کارمندان تبعیض قائل نشوند. 15- کارمندان را از مقررات آگاه نمایند و در صورت نیاز قوانین و مقررات را مورد تجدید نظر قراردهند. 16- از رویدادهای مقطعی به منظور یادگیری و تجربه اندوزی بهره بگیرند. 17- کارکنان خود را برای ارائه پیشنهادات جهت ارتقاء سازمان ترغیب نمایند.

منبع

مداد های نقاشی

معلم ما می خواست به ما یاد بدهد که چقدر خوشبختیم.برای همین تصمیم گرفته بود که اول از همه ی ما بیاموزد که چقدر توانمندیم و برای تفهیم آن می باید به  ما نزدیک می شد. و برای همین از تک تک ما درباره ی زندگی سوال کرد.

او جوان بود وجویای نام و ما پیر و خسته.اما با لبخندی پیروزمندانه می خواستیم جوانی اش را که نه بلکه خامی اش را به رخش بکشیم.زیرا ما آنقدر پیر و خسته بودیم که بدانیم چقدر خوشبختیم.

خوشبخت به خاطر داشتن بچه های خوب.خوشبخت به خاطر سلامتی و به خاطر خیلی چیز های دیگر.

معلم جوان رو به من کرد و گفت:

شما بگویید اگر نقاش بودید آن قسمت از زندگی را که مال شماست چه رنگی می کردید؟

با لبخندی گفتم:

 آبی

از دیگری پرسید:

 زرد

از نفر بعدی:

 قرمز

 صورتی

 سبز

 نارنجی

به خانمی که ته کلاس نشسته اشاره کرد و پرسید:

شما چطور؟

سیاه.

معلم بی تفاوت گفت:

خوبه

ناگهان آن خانم پریشان و کمی عصبی گفت :

چی خوبه؟این که زندگی من سیاه بوده از نظر شما خوبه؟

و ما منتظر ماندیم که استدلال معلم جوان را در مقابل تجربه های تلخ و سیاه زن بشنویم.

معلم رو به او ایستاد و با نگاهی پر از عشق گفت:

می توانم قسم بخورم که تو سخت ترین قسمت ها را رنگ کردی.حد فاصل ها را خط باریک کشیدی و بدون شک فاصله ی دو رنگ را مرز بندی کردی.تو باید در تابلویی که خداوند می خواست بوسیله ی بندگانش بکشد نقش بنیادی می داشتی.در حقیقت تو قسمت های سخت این نقاشی را رنگ کردی.پس باید به احترام تو کلاس قیام کند و ما بلند شدیم.

آن روز فهمیدیم که چقدر به تجربه هایمان می بالیم و برای قضاوت کردن در مورد معلم جوانمان چقدر جوانیم.

 

ازترانه ها

اعجاز ریاضی قرآن

 کلمه بهشت (77) بار و کلمه جهنم نیز (77) بار تکرار شده است.

          کلمه دنیا (115) بار و کلمه آخرت نیز (115) بار تکرار شده است.

          کلمه گیاه (26) بار و کلمه درخت نیز(26) بار تکرار شده است.

          کلمه تابستان گرم (5) بار و کلمه زمستان سرد نیز (5) بار تکرار شده است.

          کلمه مجازات (117) بار و کلمه آمرزش نیز(117 * 2 ) بار تکرار شده است.

          کلمه آسمان (7) بار و کلمه ساخت آسمان  نیز (7) بار تکرار شده است.

          کلمه زکات (32) بار و کلمه برکت  نیز (32) بار تکرار شده است.

          کلمه شراب (6) بار و کلمه مستی  نیز (6) بار تکرار شده است.

          کلمه رحمت (72) بار و کلمه هدایت  نیز (72) بار تکرار شده است.

          کلمه فقر (13) بار و کلمه ثروت  نیز (13) بار تکرار شده است.

          کلمه بگو (332) بار و کلمه گفتند  نیز (332) بار تکرار شده است.

          کلمه الرحمن ( 57 ) بار و کلمه الرحیم ( 114 ) بار تکرار شده است.

          کلمه الفجار (3) بار و کلمه الابرار (6) بار تکرار شده است.

          کلمه سختی (12 ) بار و کلمه اسانی (36) بار تکرار شده است.

          کلمه ابلیس (11) بار و کلمه استعاذه با لله (11) بار تکرار شده است.

          کلمه المصیبت (75) بار و کلمه الشکر (75) بار تکرار شده است.

          کلمه الجهر (16) بار و کلمه العلانیه (16) بار تکرار شده است.

          کلمه الشده (102) بار و کلمه الصبر (102) بار تکرار شده است.

          کلمه المحبه (83) بار و کلمه الطاعه (83) بار تکرار شده است.

          کلمه سجده (34) بار تکرار شده است وما در نماز های یومیه (34) بار سجده می کنیم.

                                       توضیحات بیشتر

از پانزدهم اردیبهشت تا اول خرداد بر شما چه خواهد گذشت

  فروردین
    
    فکر آغاز برنامه و فعالیت جدید را به دوره‌های بعد واگذار کنید، شما در موقعیت بسیار خوب مالی و فکری قرار دارید. بهتر است انرژی‌تان را صرف بودن با عزیزان کنید.
    بر درآمدتان اضافه شده و جبران همه عقب‌افتادگی‌های مالی گذشته خواهد شد. آخرین نگرانی‌تان در رابطه با عشق و ازدواج خواهد بود. ورود مسافری از راه دور، فوق‌العاده خوشحال‌تان می‌‌کند. در قبول پیشنهاد‌های شراکتی که در چند روز آینده به شما می‌‌شود دقت بیشتری به کار گیرید. ماجرایی باور نکردنی، زندگی‌تان را تحولی تازه می‌‌بخشد و از فکر و خیال رها می‌‌شوید. اگر برای کار یا شغلی مراجعه کردید در چند روز آینده جواب خود را دریافت می‌‌کنید، عجول نباشید. شریک یا دوستی که نسبت به او حساس هستید باعث دلخوری شما می‌‌شود. با او مدارا کنید تا وضع به حالت عادی برگردد. در ضمن به فکر سلامتی باشید و توکل به خدا را فراموش نکنید.
    
    
    اردیبهشت
    شاید اکنون احساس کرده‌اید که به بن‌بست رسیده‌اید و نمی‌‌توانید روی هیچ‌کس حساب کنید. البته این فکر بدی نیست که به هر کسی نمی‌‌شود اعتماد کرد. تمام قید و بندهای بیهوده را از اطراف خود جدا کرده و با تمرکز بر روی آنچه واقعا می‌‌توانید انجام دهید و هدف و روش جدید زندگی را پیش بگیرید. در زندگی احساسی اگر تصمیمات منطقی بگیرید، خودتان را خوشبخت‌تر خواهید کرد. در فشارهای شدید مالی قرار دارید، حواس خود را جمع کنید، با کمی دقت، تلاش و راهنمایی از معتمدین، فشارها از بین خواهد رفت. شخصی منتظر شماست تا خبر نهایی را از دهان‌تان بشنود. با جواب صریح به ایشان هدف زندگی‌تان را مشخص کنید. از راه دور خبردلچسبی برای شما می‌‌رسد، اگر قصد خرید ملکی را دارید زمان مناسبی است و سودی کلان عایدتان می‌‌شود. با جمعی آشنا می‌‌شوید که روحیه خوبی برای شما به ارمغان می‌‌‌آورند، شما اتکا به نفس خوبی دارید و موفق می‌‌شوید. تولدتان هم مبارک باشد.
    
بقیه ماهها اینجارا کلیک کنند

روزت مبارک معلم عزیز من

رویای شیرین کودکی با چشم های تو تعبیر می شود
وصدای نفسهایت اطلسی های باغ را شکوفا می کند
مثل صبح به کوچه خیال من می ریزی و زندگی را جاری می کنی
سلام بر نگاهت که امتداد روشنی است
سلام بر طنین پرشور کلامت که آواز خدا از آن شنیده می شود
نامت ای میراث دار انبیاء جاودانه و روزت مبارک

امانت از اینجا

اینها را در مدرسه یاد نمی دهند

«بیل گیتس»، رئیس «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستان‌های آمریکا، خطاب به دانش‌آموزان گفت: «در دبیرستان خیلی چیزها را به دانش‌آموزان نمی‌آموزند». او هفت اصل مهم را که دانش‌آموزان در دبیرستان فرا نمی‌گیرند، بیان کرد.

به گزارش اصول بیل گیتس به این شرح است:

اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید.

اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار می‌رود که قبل از آن‌که نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید.

اصل سوم: پس از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوق‌العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آن‌که بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید.

اصل چهارم: اگر فکر می‌کنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد.

اصل پنجم: آشپزی در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگ‌های ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود.

اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید.

اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما می‌رسد، ملال‌آور نبودند.

چهره به‌چهره با طراح اندیشه برنامه ‌درسی در ژاپن

ابتدائی - کیوتو - دکتر یونس شکرخواه:
دکتر کی‌سوکه فوکویا (Keisuke Fukaya) متخصص روش‌های آموزش از دانشگاه ناگویاست. فوکویا طراح اندیشه برنامه درسی در مدارس ژاپن است.

او که بیست سال سابقه معلمی هم دارد هم اکنون معاون مجتمع آموزشی رتسومی‌کان بزرگترین و قدیمی‌ترین مجتمع خصوصی آموزشی در ژاپن است.

رسانه‌های ژاپن شما را به عنوان مجری اندیشه تازه‌ای در مدارس ژاپن معرفی می‌کنند؛ اندیشه شوق انگیزی در دانش‌آموزان ابتدایی برای پژوهش و یادگیری. در این باره توضیح می‌دهید؟‌
مهم‌ترین کار من تدوین الگویی برای گسترش خودآموزی دانش‌آموزان در مدارس ژاپن است. اینکه دانش‌آموزان چگونه از همان پایه‌های اول شوق آموختن پیدا کنند، در جست و جوی یادگیری باشند و یادگیری را به خارج از کلاس درس گسترش دهند. شما شاید شنیده باشید که دانش‌آموزان پایه اول هم در ژاپن از فرهنگ لغت استفاده می‌کنند. این، کاری استثنایی در ژاپن بود. قبل از اینکه من این الگو را معرفی کنم کمتر معلمی تصور می‌کرد که می توان در پایه اول هم از فرهنگ لغات استفاده کرد و استفاده از آن را برای دانش آموزی که تازه کلاس و مدرسه را تجربه می‌کند یاد داد. این مثال بیانگر آن است که می توان بچه‌ها ‌را از اینکه صرفا یادگیرنده چیزی باشند به مسیری راهنمایی کرد که خودشان تبدیل به جستجوگر شوند و از این کار لذت هم ببرند. این تحول به نظر غیرممکن می‌رسد، به خاطراینکه بچه‌ها ‌حتی از چیزهای ساده ای که ما می خواهیم به آن‌ها ‌بیاموزیم فراری هستند. رمز میسر کردن این امر به ظاهر ناممکن، تدوین برنامه درسی است که مبتنی بر علاقه دانش آموز باشد و تا حد ممکن در مدرسه نهیه شود.

تدوین چنین برنامه ای اساسا چگونه امکان پذیر است؟
برای اینکه این نوع برنامه درسی را تهیه کرد لازم است قبل از اینکه معلم‌ها ‌چیزی به بچه‌ها ‌بیاموزند چند هفته ای از بچه‌ها ‌یاد بگیرند. منظورم دریافت توانایی ها، ایمان به قابلیت‌ها ‌و تدوین برنامه ای متناسب با شور و شوق کودکان است. اگر این کار را بتوان انجام داد آن وقت بیش از آنچه می خواهیم به کودکان بیاموزیم، که کاری دشوار است، خود بچه‌ها ‌در پی یاد گرفتن برخواهند آمد. من در کلاس درس، دانش آموزم را روزنامه نگار کوچک، یک مخترع کوچک، یک مدیر کوچک صدا می‌زنم و متناسب با توانایی هر کدام برنامه‌ام را تنظیم می کنم. به این ترتیب هم دانش‌آموزان به آموختن علاقه مند می شوند و هم من تشویق می شوم محیط شوق انگیزی برای یادگیری ایجاد کنم.
 
شما واقعا به ارزیابی توانایی تک تک دانش‌آموزان می پردازید؟ این کار خیلی دشوار نیست؟
چرا. البته که دریافتن علاقه تک تک دانش‌آموزان و فهم میانگین علاقه مندی کلاس برای یک معلم کار بسیار دشواری است. برای انجام این کار معلم باید در زمانی که از بچه‌ها ‌یاد می گیرد به دو نکته مهم توجه داشته باشد: یکی اینکه مشاهده گر خوبی باشد و دیگری اینکه بچه‌ها ‌را در یک محیط شوق انگیزی به بازی کردن ترغیب کند. در واقع بچه‌ها ‌به بازی بپردازند و معلم آن‌ها ‌را مشاهده کند. چنین است که می توان علاقه ها، توانایی ها، و انگیزه‌ها ‌را شناخت و بر اساس آن برنامه درسی را تدوین کرد. بنابراین قبل از اینکه بخواهیم چیزی را به دانش‌آموزان بیاموزیم باید از آن‌ها ‌یاد بگیریم. اگر در این کار موفق شویم دیگر نزاعی میان معلم و دانش آموز به وجود نمی آید. در عین حال هر کودکی که از مدرسه به خانه باز می گردد احساس می کند از باغ مدرسه میوه ای با خود همراه آورده است و شادمان به منزل باز می گردد. مقصودم از باغ مدرسه همان برنامه مدرسه است.

گفتید برنامه درسی حتی الامکان باید در هر مدرسه تدوین شود؛ منظورتان همان برنامه ریزی آموزشی مدرسه محور است؟
کاملا درست متوجه شده‌اید. البته دیدگاه برنامه ریزی درسی مدرسه محور در ژاپن پیشینه ای 100 ساله دارد. به اعتقاد من، که یک پژوهشگر تاریخ آموزش هستم، اگر در گذشته خودمان بازاندیشی کنیم ممکن است بتوانیم بعضی الگوهای کاربردی را بازکشف کنیم. در واقع ما همیشه نیاز به بازاندیشی در فرهنگ و آموزش خود داریم . از این بازبینی خیلی چیزها می توان یاد گرفت. البته آنچه من در کار خود از بررسی تاریخ آموختم از یک جنبه نیز برایم بسیار دردناک است و آن اینکه با وجود رواج چنین دیدگاهی در ژاپن 100 سال پیش، اما کشورمان درگیر و سهیم جنگ های بسیار خونین هم بوده است.

اندیشه خودتان را چگونه عملیاتی کردید و به اجرا درآورید؟
از پانزده سال پیش کوشیدم این به این الگو سامان بدهم. ده سال طول کشید تا در عمل به این نتیجه برسم که این مدل  می‌تواند فراگیر شود. خوشبختانه امروزه این الگو در بسیاری از مدارس اجرا می شود.

در مدارس دولتی یا خصوصی؟
هر دو. جالب اینکه مدارس خصوصی فراوانی هم به اجرای این مدل علاقه مند شده اند. نتیجه به دست آمده از اجرای این مدل توسط معلمان متفاوت در مدارس مختلف نشان دهنده افزایش چشمگیر علاقه دانش‌آموزان است. می دانید چرا؟ به خاطر اینکه اجرای این روش مبتنی بر مهارت معلم، نوع مدرسه و عواملی از این دست نیست، بلک مبتنی بر توانایی، درک قابلیت و علاقه دانش آموز است. به همین دلیل در هر جا که این الگو به اجرا در آمده، نتیجه کار افزایش علاقه دانش آموز به یادگیری است.
دومین نتیجه مشترک، صرف نظر از سطوح مختلف مدارس و امکانات شهر، معلمان همگی اذعان می‌کنند که با اجرای این الگو چیزهایی از دانش‌آموزان می آموزند. به این ترتیب یادگیری از کودکان به معلمان امکان می دهد که بیشتر بیاموزند و یادگیری در مدرسه توسعه یابد. اما اجرای این الگو تفاوت مهمی را هم میان معلمان مدارس گوناگون آشکار می‌کند. این تفاوت عبارت است از میزان توانایی معلمان در یادگیری از کودک که به آن «درک کودک» هم می‌گوییم.

به نظرم آنچه می‌گویید ایده‌ای برای یک شروع خوب است، اما چگونه می‌توان به این روند و تحول ادامه داد؟
 پاسخ صریح من این است که تا معلمان تغییر نکنند کودکان یاد نمی‌گیرند. به عبارت دیگر رشد کودکان به میزان یادگیری معلمان بستگی دارد. البته در نظر من یادگیری معلمان یعنی تغییر نگرش و مدل ذهنی آن‌ها ‌که کار بسیار دشواری است.
برای مثال معنای تغییر نگرش در درک کودک و یا آموختن از کودک این است که معلم یاد بگیرد به کودکان احترام بگذارد؛ منظورم احترام معمول و آنچه همه به صورت یک کلیشه می گویند نیست، بلکه به رسمیت شناختن توانایی ها، ناتوانی ها، امکان ها، علاقه‌ها ‌و ناخوشایندی های دانش آموز است. این چیزی است که امروزه بسیار به آن احتیاج داریم. در دنیای امروز ما به عنوان معلم و یا والدین بیش از قلب کودکان به ذهن آن‌ها ‌توجه داریم. به همین خاطر بیش و پیش از توجه به روحیه و دل آن‌ها ‌به سراغ میزان دانش و ذهن شان می رویم. اگر بخواهیم از کودکان بیاموزیم باید قبل از آموختن علم به آن‌ها ‌و اولویت دادن به ذهن شان به سراغ قلب وروح شان برویم. یعنی به پرورش روان و اخلاق آن‌ها ‌بپردازیم.
اگر این تغییر اتفاق بیفتد آن وقت تعبیر من از اینکه باید قبل از آموزش دادن به کودکان باید از آنان آموخت محقق می شود. در غیر این صورت ممکن است تعبیری که به کار بردم برای برخی مخاطبان شما خنده دار جلوه کند.
همان طور که گفتم این تغییر اساسا باید از مشاهده کودکان آغاز شود. ما باید از مادران، معلمان و همه مربیان بخواهیم به دقت در رفتار و هیجانات کودکان در حین بازی بپردازند. همین مشاهده دقیق یعنی آموختن معلم از دانش آموز. اگر معلمی بتواند این کار را انجام دهد شوق جست وجو را در خود تقویت و در کودک بیدار می کند. حاصل این فرایند دو سویه ایجاد انرژی مثبت ناشی از هم بودن و توسعه و تعمیق یادگیری است.

من فکر می‌کردم رویکرد حاکم بر آموزش و پرورش ژاپن توجه تؤامان به قلب و ذهن کودکان است. اما فکر می کنم شما بیشتر معتقد به پرورش قلب هستید تا ذهن. این طور نیست؟
پرسش سختی را مطرح می‌کنید. با قاطعیت تمام نمی توان از اولویت یکی از این دو صحبت کرد، ولی به هرحال بنیان پیش فرضی که مرا به تدوین این مدل رهنمون کرد این بود که پرورش قلب مقدم بر ذهن است و تا یک معلم رویکرد تربیتی به آموزش نداشته باشد، نمی تواند معلم تأثیر گذاری باشد. به معنای دیگر بیش ازاینکه بتواند یاد بدهد، دانش‌آموزان را از آموختن فراری می‌دهد. بر همین اساس آنچه من در این مصاحبه در باره آموختن از دانش‌آموزان و یا درک کودکان گفتم‌‌‌معطوف به توجه به قلب کودکان است بیشتر از ذهن آنها.

چه شد که به این رویکرد رسیدید؟
ما در مدارس ژاپن مسائل فراوانی داریم؛ در محتوای درسی، نظم و انضباط دانش آموزان، چگونگی پیشرفت تحصیلی و موضوعات دیگر. فکر می کنم در فرصتی که اینجا هستید با بخشی از مشکلات آموزشی ما دقیق تر آشنا شده اید. فکر می کنم رویکرد من در جهت بهسازی آموزش در مدارس ابتدایی است.
البته این رویکرد به معنای یافتن دارویی برای حل همه مسائل آموزشی کشورمان نیست، ولی پنجره ای به سوی راه حل هاست. با این الگو فضای روانی مدارس ابتدایی برای یادگیری بهتر شده است.

شما به هر دلیل به یک رویکرد رسیدید و آن را در یک مدرسه به اجرا درآورید. چطور در ژاپن فراگیر شد؟
می دانید، در کشور ما مهم ترین عامل تحول در آموزش و پرورش کشورمان علاقه معلمان به تولید دانش حرفه ای است. وقتی من هم این ایده را به صورت کتاب منتشر کردم، معلمان سراسر کشور واکنش مثبتی نسبت به آن نشان دادند. عامل دوم، حمایت بی دریغ وزارت آموزش و پرورش از کار من بود و عامل سوم استقبال کم نظیر رسانه‌ها ‌از گسترش این روش در مدارس کشور.
دو عامل دیگر هم به مدد من آمدند: همزمان شدن طرح این رویکرد با آغاز اجرای برنامه اصلاحات آموشی دولت در ژاپن و جست و جوی دولت برای یافتن روش های مؤثر بهسازی آموزش در مدارس و همکاران بسیار خوبی که در دانشگاه و مدارس داشتم. اگر اجازه بدهید علاقه مندم از یکی از آن‌ها ‌حتما نام ببرم؛ استاد برجسته هیدئو کاگه یاما در دانشگاه رتسومی کن در کیوتو.

مایل هستید نکته‌ای برای معلم‌ها ‌و آموزگاران ایرانی طرح کنید؟
البته. به اعتقاد من راه حل بسیاری از مسائل ما با کودکان در خود کودکان نهفته است؛ البته به شرط اینکه ما یاد بگیریم از کودکان بیاموزیم. فهم این نکته می تواند از مادر، معلم، مربی و اساسا هر کسی که با کودک سر و کار دارد می تواند یک محقق بسازد. اگر به دقت عمیق در رفتار کودکان بپردازیم راه حل بسیاری از مسائل مان را خواهیم یافت. مهم این است که یاد بگیریم به کودکان توجه و آن‌ها ‌را درک کنیم. این کار هم سهل و هم ممتنع است.
حتما در تاریخ فرهنگ و آموزش ایرانی هم رگه های عمیقی از توجه و احترام به کودک وجود دارد. امیدوارم شما هم با کشف دوباره آن‌ها ‌به تحول در آموزش و نگرش نسبت به کودکان کمک کنید.

 

این هم منبع

کلمات قصار

در دنیای بچگی هر کس زودتر بگوید: دوستت دارم ، برنده است.
ولی در دنیای واقعی وبزرگسالی هر کس زودتر بگوید:دوستت دارم ، بازنده است.
 
برای شکستنِ یک دل ، فقط یک لحظه می خواهی . ولی برای اینکه از دلش بیرون بیاوری ، شاید هیچ وقت فرصت نباشد.
 
«فاصله» ، عشق های معمولی را از بین می برد. اما «فاصله» عشق های بزرگ  و همیشگی را شدت می بخشد وزیادتر می کند.
مانند باد که شمع را خاموش می کند وآتش را شعله ور می سازد.
شاید کسی را که با او خندیده اید فراموش کنید. اما کسی را که با او گریه کرده اید هرگز فراموش نخواهید کرد.
 
هرگز به کسی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری.    هرگز به کسی محبت نکن وقتی قصد شکستن قلبش را داری.   هرگز قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری.
 
یک بچه همواره می تواند سه چیز به یک آدم بزرگ بیاموزد:
1-شاد بودن بدون دلیل       2- همیشه به کاری مشغول بودن.       3- تقاضا کردن وخواستنِ آنچه با تمام وجود می خواهد.
ترانه ها