مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

پدر


سایه ای بود و پناهی بود و نیست


شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست

شعری متفاوت از سهراب سپهری بنام خیال پدر

شب بودوماه واختر و شمع ومن وخیال                  خواب از سرم به نغمه مرغی پریده بود


در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت                               رویای عمر رفته مرا پیش دیده بود


درعالم خیال به چشم آمدم پدر                             کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود


موی سیاه او شده بود اندکی سپید                             گویی سپیده از افق شب دمیده بود


یاد آمدم که در دل شبها هزار بار                               دست نوازشم به سر و رو کشیده بود


از خود برون شدم به تماشای روی او                             کی لذت وصال بدین حد رسیده بود


چون محو شد خیال پدر از نظر مرا                              اشکی به روی گونه زردم چکیده بود

دوخطموازی

سرکلاس معلم دو خط  موازی روی تخته کشید!!

خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!!

دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی؟؟؟؟!!!

در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند"

و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند!


نیمکت

اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست

آن سوی دنیا

روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد تویی

نیمکت های دنیا را بد چیده اند...

فنگ شویی چیست ؟

از نظر علم معماری کهن چینی ، همه قسمت های یک خانه با عناصر پنج گانه یا همان آب ، چوب ، آتش ، خاک ، فلز در ارتباط مستقیم هستند.
اتاق نشیمن هم عنصر فلز دارد، عنصری سنگین و بسیار مرتبط با احوال روزانه شما که با وجود ساعت های بزرگ دیواری ، تلویزیون های صفحه بزرگ ، وسایل تهویه ، رادیاتور شوفاژ، ضبط صوت و دی وی دی ، که در اغلب اتاق نشیمن ها پیدا می شوند، سنگین تر هم می شود.

چینی ها و البته ایرانی هایی که جدیدا به این علم قدیمی و جالب علاقه مند شده اند، برای نجات اتاق نشیمن و قابل تحمل کردن آن پیشنهادات بامزه یی دارند، مثلا داشتن ساعتی گرد به رنگ طلایی در اتاق ، آن هم روبروی در برای اینکه انرژی منفی اتاق را مهار کند، یا استفاده از تابلوهای نقاشی مثل نقش ماهی که چینی ها معتقدند طول عمر می آورد یا تصاویر زیبایی غیر آن منظره های بی ریخت غروب که دلسردی می آورد و تصاویر عجیب زن ببرها که توی کوبلن فروشی ها می بینیم و بی نهایت ترسناک و پر از خشونت هستند.

مهندسین علاقه مند به فنگ شویی در طراحی دکوراسیون اتاق نشیمن علاوه بر محدودکردن تصاویر به رنگها هم می پردازند، مثلا رنگ قرمز را برای اتاق شما ممنوع می کنند، چون که روحیه تند و خشن و پرخاشگر که مشخصه رنگ قرمز است ، احوال خانواده شما را که در این اتاق امن گرد هم آمده اند به هم خواهند ریخت .

بعد هم پیشنهاد می کنند که برای اتاقتان از رنگ های مخصوص جنگل مثل سبز و قهوه یی و آبی و زرد استفاده کنید و با پارچه خوشرنگ و مبل ساده و نرم و حتی پشتی هایی که فضای گرم و خودمانی شبیه کلبه جنگلی ایجاد می کنند، فضای اتاقتان را کاملا امن و دوست داشتنی کنید. علاوه بر همه اینها اگر می خواهید اتاقی که در آن دور هم جمع می شوید اتاقی بدون دلنگرانی های معمول باشد، عکس همه افراد خانواده و همه کسانی که دوست دارید در قاب های کوچک بر در و دیوار آویزان کنید، تا همیشه به یادشان باشید.

راستی اگر تا به حال پیشنهادات فنگ شویی ما را برای تزیین و دکوراسیون اتاق نشیمن تان جدی نگرفتید، یک نوع دیگر فکر کنید، اتاق نشیمن شما جایی است که در آن روزنامه می خوانید، عصرانه می خورید، با بقیه خانواده گپ می زنید، تلویزیون تماشا می کنید و حتی گاهی چرت می زنید!
آیا این اتاق پر از شادی ارزش ندارد که با روش هایی ساده ، هرچند غیرمعمول ، دوست داشتنی تر شود؟
پس اگر یک لحظه ، فقط یک لحظه با علوم عجیب شرقی همراه شدید، یعنی فقط علاقه مند شدید بدانید «یین ویانگ »، یعنی دو عنصر مثبت و منفی متعادل کننده انرژی از نظر چینی ها، ژاپنی ها، هندی ها و همه شرقی ها در اتاق نشیمن شما به یک اندازه وجود دارد، کافی است که امروز در تنهایی ، بدون حضور اغیار، در اتاق خلوت کنید، روی صندلی راحتی بنشینید و چشمهایتان را ببندید.
اگر ذهنتان به هزار جا رفت ، اگر دلشوره داشتید، اگر احساس امنیت و آرامش نداشتید، اگر جریان هوای کاذبی را احساس می کردید، اگر قالی اتاقتان ناراحت و گل و گیاه گوشه اتاق برایتان غیرقابل تحمل بود، اگر صداهایی در اطراف می شنیدید و دلتان می خواست پاهایتان را بالا بگیرید و خودتان را نجات دهید، اگر سرتان مثل یک دیگ که با چکش بر آن بکوبند صدا داد، اگر یاد بدهکاری ها، غذاهای مانده توی یخچال ، میهمان های سرزده ، رییس بداخلاق ، همسایه های دوست نداشتنی ، خاله خرس های آشنا و همه اتفاقات و جریاناتی که هر روز مثل میخ توی پایتان فرو می رود افتادید، اگر دلتان نخواست پاهایتان را دراز کنید، چند دقیقه تلویزیون نگاه کنید یا کتاب بخوانید، اگر خنکی کولر و یک دانه زردآلو خوشحالتان نکرد، نترسید!
روزنامه اعتماد > شماره 1167 31/4/85


مبارکباد آزادی خرمشهر

این مطالب را به همین مناسبت دیدم :


کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی


********************

 

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس

چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

 

... ما برای بوسیدن خاک سر قله ها

چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

 

ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود

رنج دوران برده ایم، رنج دوران برده ایم

 

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود

خون دلها خورده ایم، خون دلها خورده ایم

 

ما برای بوییدن بوی گل نسترن

چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

 

ما برای نوشیدن شورابه های کویر

چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

 

ما برای خواندن این قصه ی عشق به خاک

رنج دوران برده ایم، رنج دوران برده ایم

 

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک

خون دلها خورده ایم، خون دلها خورده ایم

 

نادر ابراهیمی


**************************

 

چکامه: سیمین بهبهانی

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
...
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

نبسته ام به کس دل، نبسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من

ز من هر آن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

***********************

 

این هم سرود بچه های آباده در دهه شصت

مادر برام قصه بگو

دل تنگه تنگه

قصه ی بابا رو بگو

... دل تنگه تنگه

مادر مادر مادر مادر

مادر مادر مادر مادر

مادر برام حرف بزن

از ایمونش بگو

مادر برام حرف بزن

از پیمونش بگو

مادر تو دونی و خدا

از خوبیهاش بگو

از مهربونی و از مهر و وفاش بگو

از جون فشونی و از فضل بابام بگو

مادر مادر مادر مادر

مادر مادر مادر مادر

دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره

نوری بهشتی دیدم بر چهره داره

وقتی به نزدیک بابا رسیدم

دیدم ملائک به دورش بی شماره

نگاش کردم ، دلم لرزید

صداش کردم، به روم خندید

بغل واکرد، منُ بوسید

لباش خندون، چشاش گریون

 

منُ بویید، منُ بوسید

بابا منُ بوسید

بابا منُ بویید

با دیدن اشکم، خون در رگش جوشید

بابا نوازش کرد، بابا سفارش کرد

در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد

مادر مادر مادر مادر

مادر مادر مادر مادر

بابا برام یه لاله چید

منُ تو آغوشش کشید

درد دلامُ که شنید

حرف حسینُ پیش کشید

خونم مگه رنگین تر از خون حسینه

جونم مگه شیرین تر از جون حسینه

یه جون مگه دادم به راه دین وایمون

صد جون هزارونش به قربون حسینه

بگو به مادر، هرگز نخور غم

حسین و بابا هستند با هم

مادر نخور غم، نگیر ماتم

حسین و بابام هستند با هم

***********************

چکامه: تورج نگهبان

 

در روح و جان من می‌مانی ای وطن

به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد

...

شرح این عاشقی، ننشیند در سخن

که بهر عشق والای تو، همه جهان نیرزد

 

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بد گهران

ای عشق سوزان، ای شیرین‌ترین رویای من تو بمان، در دل و جان

 

ای ایران ایران، گلزار سبزت دور از تاراج خزان، جور زمان

ای مهر رخشان، ای روشنگر دنیای من به جهان، تو بمان

 

سبزی صد چمن، سرخی خون من،

سپیدی طلوع سحر، به پرچمت نشسته

 

شرح این عاشقی، ننشیند در سخن

بمان که تا ابد هستیم، به هستی تو بسته