وقتی خواستم متنی برای تولد همسرم بنویسم به این متن زیبا رسیدم چقدر عالی واز ته دل آورده شده
عزیز من!
امروز که روز تولد توست، و صبح بسیار زود برخاستم
تا باز بکوشم که در نهایت تازگی و طراوت، نامه ی کوچکی
را همراه شاخه گلی بر سر راه تو بگذارم تا بدانی که عشق، کوه نیست
تا زمان بتواند ذره ذره بسایدش و بفرساید، ناگهان احساس کردم
که دیگر واژه های کافی نامکرر برای بیان احتیاج و محبتم به تو در اختیار ندارم ...
صبور باش عزیز من صبور باش تا بتوانم کلمه یی نو، جمله یی نو، و کتابی نو، فقط برای تو بسازم و بنویسم،
تا در برابر تو این گونه تهی دست و خجلت زده نباشم ...
بانوی من باید مطمئن باشد که می توانم به خاطرش واژه هایی بیافرینم، همچنان که دیوانی ...
با وجود این، من و تو خوب می دانیم که عشق، در قفس واژه ها و جمله ها نمی گنجد ـ
مگر آن که رنج اسارت و حقارت را احساس کند.
عشق، برای آن که در کتاب های عاشقانه جای بگیرد، بسیار کوچک و کم بنیه می شود...عزیز من!
ازکتاب عاشقانه های نادر ابراهیمی نامه هایی به همسرم را هم بخوانید
منبع :http://dgedg.blogfa.com/